تکپارتی درخواستی نامجون مافیایی

تکپارتی درخواستی نامجون (مافیایی)

به شدت ترسیده بودم نمی دونستم باید چیکار کنم فقط همینجوری روبه جلو حرکت می کردم ، نفس هام بند اومده بودن اما حتی لحظه ای هم نمی خواستم وایسم فقط می دویدم ، کارم شده بود دویدن

بی توجه بودم به ادمای اطرافم که با تعجب بهم خیره شده بودن و هر از گاهی هم پچ پچ می کردن

از میان تموم پچ پچ هاشون گذر کردم با موهای اشفته و بهم خیره ام با لباس های خونگی و نامرتب ام

برای لحظه ای دیگر طاقت نیاوردم ایستادم و پشت سرم نگاه کردم وقتی مطمئن شدم خبری نیست بر روی زانو هایم خم شدم و محکم دستام بر روی زانو هام گذاشتم و نفس عمیقی کشیدم

ساعت ها با همون لباس ها تو خیابون ها پرسه میزدم و بارون هم شروع به باریدن کرده بود و هوا به شدت سرد و طاقت فرسا شده بود

دستای سرد ام با استفاده از بخار دهانم گرم می کردم اما انگاری هیچ فایده ای نداشت

قلب ام و گرمای وجودام نه تنها از بیرون بلکه از درون ام یخ زده بودن از همون موقعی که فهمیده بودم

عشقم ، تموم زندگیم درتموم این سال ها زندگی مشترک بهم دروغ گفته بود از خود بیخود شده بودم و ترس کل وجودم فرا گرفته بود

دیگر نتوانستم پا به فرار گذاشتم با اینکه می دونستم بی فایده اس اما بازم تموم تلاشم کردم

در همین افکارم غرق شده بودم که با شنیدن صدایش لحظه ای سر جایم میخکوب شدم اما با خودم گفتم « شاید خیالاتی شدم » تا اینکه با شنیدن صدای دوباره اش دیگر قادر به راه رفتن نبودم

بهم نزدیک و نزدیک تر می شد تا اینکه نفس های داغ اش از شدت عصبانیت که به صورت ام برخورد می کرد حس کردم و اروم سرش به سمت گوش ام برد و گفت

نامجون : بلاخره پیدات کردم بیبی


پایان
دیدگاه ها (۱۴)

تکپارتی درخواستی کوکبر روی صندلی ام که در بالکن قرار داشت نش...

تیزر فیک جدید جیمین اسم فیک : گل اسمرالدوی من نویسنده : فلور...

تکپارتی درخواستی تهیونگ تو نمیتونی راه بری و یک شب باهم دعوا...

تک پارتی درخواستی جونگکوک وقتی عضو هشتمی و کوک همش اذیتت میک...

کپشن خیلی مهم

~حقیقت پنهان~

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط