پارت

#پارت_60


بیدار که شدم دیدم خیره شده بهم ...

نگاش کردم که لبخندی زد ...

+ صبت بخیر


همونطوری نگاش کردم ، یه جور رفتار کرد که انگار نه انگار دیشب اتفاقی افتاده بود ...


- صب توام بخیر


دستشو گذاشت روی سرمو نوازشم کرد .... اروم دستشو برد پایین و رفت سمت شکمم...



+ میدونی چیه


- نه چیه



+ دیشب....



- بابت دیشب زیادی عصبانی بودم..



+ عیبی نداره ول میدونی ..

+ کوچولوم خیلی اذیت شد ، یه معذرت خواهی بهش بدهکاریا منم باید ازش معذرت بخوام ... هم از اون هم از عشقم ...




لبخندی زدم ، خم شدو ش. کممو بوسید ...


- ببخشید کوچولو ببخشید بابای کوچولو



+ ( خنده ) توام ببخشید مامان کوچولو و کوچولوی خوشگلم...



- هنوز که به دنیا نبومده ، از کجا میدونی خوشگله ...




+ باباش که انقد جذابه ، مامانشم که خوشگل ، خب معلومه خوشگل میشه ...




- عجب پرویی هستی ...



+ راستی صب ارش زنگ زد ، گفتم لیا رو بسپره دست پدرم ... ما دیگه قرار نیست دخالت کنیم



- کار خوبی کردی ..




+ دستت اوکیه ؟؟



- اره خوبم .
دیدگاه ها (۴)

#پارت_61( دو روز بعد ) اماده شدم برم شرکت یه سری کارا باید ا...

اگ دوست ندارید این رمانو ، توی دو سه تا پارت دیگه تمونش میکن...

#پارت_59رسیدیم خونه ...ارشام خوابید ... بعد رفتم پیش ارش ......

#پارت_58سه چهار نفر ، که لباساشون سرتا پا سیاه بود اومده بود...

وقتی حاملی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط