اههه کو.کوک درد دارم..
_اههه کو.کوک درد دارم..
+منم دارم..
یونا دستشو برد سمت عضو کوک و از روی شلوار اون رو فشار داد که ناله ی دردمند کوک با اون هماهنگ شد..
کوک منظور یونا رو از اینکار گرفته بود..
+نمیشه..
_میخوامت..
همین الان ت بدنم میخوامت..
_ت همین الانم مث من تحریک شدی.. کوک نذار انقد درد بکشیم..
عضو کوک رو بیشتر فشار داد که کوک خودشو کنارش انداخت رو تخت...
+یونا دکتر گف ب خدت فشار نیاری....
_من مشکلی نمیبینم توش..
کوک الان فق ترو میخوام
+میشه بزاریش برا بعد؟
بربم غذا بخوریم بعد..
_من.. نمیتونم طاقت بیارمم.. اههه
درست وقتی میخواستن همو ببوسن تلفن کوک زنگ خورد..
+شوگاس...
_ای باباااا
کوک رفت بیرون و یونام پشتبندش رفت بیرون..
کوک از اینهمه توجه جیمین نسبت به یونا احساس خوبی نداشت.. چون وقتی شوگا زنگ زده بود... سریع جیمین گوشیو ا دست شوگا گرفته بود و حال یونا رو میپرسید... یعنی اونم عاشق یونا بود؟
نه نه... بهتر بود بهش فکر نمیکرد..
داشت با پسرا حرف میزد که دید یونا با یه لغمه جلوش وایساده..
با اشاره بهش فهموند که گوشی رو بده بهش...
کوک: اممم هیونگااا یونا میخواد باهاتون حرف بزنه..
اوکی پس خدافظظ
کوک: بیا بیب
زیر لب جوری گفت که فق خود یونا بشنوه
_های گایزززز
موچی: عوضییی کجاییییییی؟
_اممم خونه؟
شوگا: یونا خاطر خواه زیاد داریا..
با این حرف سرفه های کوک شروع شد...
لغمه زهر شدع بود برا کوک... خاطرخا؟
ینی واقن درس فک میکرد؟ جیمین یونا رو دوس داره؟
_باز چ شده یونگ؟
شوگا: در حدی ک این پنج تا بت اهمیت میدن منو جیمین اهمیت نمیدیم..
_اونا شئور خودشو میرسونن شمام شئور خدتونو.
ته: استاد ضایه کردن مین یونااااا
جین: مدیر سلامتی؟
_متاسفانه.
موچی: یونا نگو که........(جیمینم ماجرا یونا رو میدونه)
_بازم متاسفانه...
موچی: حسابشو میرسیم.
_بل بل..
شوگا: نگو الان خاطرخواهات ناراحت میشن.
_یکیشون تازه ک ادم شده.. اصن چرا میگین بهش خاطرخواه؟
احساس نداره ک
کوک دوباره ب سرفه افتاد
شوگا: کوکو میگی؟
.. .. .. .. .. .. ..
رو مخه ک خماری میزارمتون اسماتش نمیکنم؟
+منم دارم..
یونا دستشو برد سمت عضو کوک و از روی شلوار اون رو فشار داد که ناله ی دردمند کوک با اون هماهنگ شد..
کوک منظور یونا رو از اینکار گرفته بود..
+نمیشه..
_میخوامت..
همین الان ت بدنم میخوامت..
_ت همین الانم مث من تحریک شدی.. کوک نذار انقد درد بکشیم..
عضو کوک رو بیشتر فشار داد که کوک خودشو کنارش انداخت رو تخت...
+یونا دکتر گف ب خدت فشار نیاری....
_من مشکلی نمیبینم توش..
کوک الان فق ترو میخوام
+میشه بزاریش برا بعد؟
بربم غذا بخوریم بعد..
_من.. نمیتونم طاقت بیارمم.. اههه
درست وقتی میخواستن همو ببوسن تلفن کوک زنگ خورد..
+شوگاس...
_ای باباااا
کوک رفت بیرون و یونام پشتبندش رفت بیرون..
کوک از اینهمه توجه جیمین نسبت به یونا احساس خوبی نداشت.. چون وقتی شوگا زنگ زده بود... سریع جیمین گوشیو ا دست شوگا گرفته بود و حال یونا رو میپرسید... یعنی اونم عاشق یونا بود؟
نه نه... بهتر بود بهش فکر نمیکرد..
داشت با پسرا حرف میزد که دید یونا با یه لغمه جلوش وایساده..
با اشاره بهش فهموند که گوشی رو بده بهش...
کوک: اممم هیونگااا یونا میخواد باهاتون حرف بزنه..
اوکی پس خدافظظ
کوک: بیا بیب
زیر لب جوری گفت که فق خود یونا بشنوه
_های گایزززز
موچی: عوضییی کجاییییییی؟
_اممم خونه؟
شوگا: یونا خاطر خواه زیاد داریا..
با این حرف سرفه های کوک شروع شد...
لغمه زهر شدع بود برا کوک... خاطرخا؟
ینی واقن درس فک میکرد؟ جیمین یونا رو دوس داره؟
_باز چ شده یونگ؟
شوگا: در حدی ک این پنج تا بت اهمیت میدن منو جیمین اهمیت نمیدیم..
_اونا شئور خودشو میرسونن شمام شئور خدتونو.
ته: استاد ضایه کردن مین یونااااا
جین: مدیر سلامتی؟
_متاسفانه.
موچی: یونا نگو که........(جیمینم ماجرا یونا رو میدونه)
_بازم متاسفانه...
موچی: حسابشو میرسیم.
_بل بل..
شوگا: نگو الان خاطرخواهات ناراحت میشن.
_یکیشون تازه ک ادم شده.. اصن چرا میگین بهش خاطرخواه؟
احساس نداره ک
کوک دوباره ب سرفه افتاد
شوگا: کوکو میگی؟
.. .. .. .. .. .. ..
رو مخه ک خماری میزارمتون اسماتش نمیکنم؟
۶.۵k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.