شوگا: کوکو میگی؟
شوگا: کوکو میگی؟
_یس ددی!
کوک: یونااااا
زیر لب با پچ گف..
موچ: خبریه؟
_اگ باشع؟
موچ: نیس...
اگ باشه اول ب من میگی
_What if I didn't tell you?
(اگه بهت نگفته باشم؟)
موچ: ب فاکت میدم
_چرا؟
کوک با اشاره ب یونا گف کاری نکن همین الان ببرمت تو تخت...
یونام اشاره کرد خفه شه.
چیم: ت همه چیتو ب من میگی... من رفیقتم..
_هعی... چیزی نی. نگران نباش.
_هوی شما دوتا
شوگ و چیم: هوم؟
_اون پیراهنی برا سوهون موقع تولد گرفته بودمو یادتونه؟
شوگ: من یادمه و مطمئنمن جیمم یادشه اما نمیخواد بش فک کنهــ
_چر؟
شوگ: چون دستاشو تا حد ممکن مشت کرده
_اوهوم... بیخیالش..
اونو هاته با یه نام...
یونا با فهمیدن اینکه داره سوتی میده چن اون نامه واسه کوک بود سریع حرفشو عوض کرد و گف..
_با یه نامه ی سالگرد مبارک فرستاده بود...
چیم: اون عوضی چه گهی خورده؟
_عصبانی شی خفت کردم.. هیچی با عصبانیت درس نمیشه..
نقشه دارم. و فردام اونو مطرح میکنم.
چیم: سالگرد چی بود حالا؟
شوگ: تشکیل باند.
ته: باند.؟
_اره.. باند.... وقتی چارده سالم بود یه گنگ داشتم.
یه گنگه خیلی بزرگ.. باینکه این باند رئیسش تنها چارده سال داشت... هبچکی ب پاش نمیرسید..
توی کره و ژاپن حرفم سر زبونا بود و هیچکی رو دستم نبود...
هوپ: حس میکنم یچیزایی درباره یهمچین باندی شنیدم...
_درسته.. قطعا شنیدی اما بادت نمیاد..
هوپ: پ اگ میش دقیق تر بگ..
_بنده رئیس باند سیاهچاله ی مرگ مین یونا که به اسم رد مین(به دلیل خون زیاد و رنگ خون رد میاد) و فرشته ی مرگ هستم.
هوب، ته، جین،: تووووووو؟
_بله.
ته: ت.. تو همون دختر دیوونه ای هستی ک هرکی انگشتش ب افرادت مبخورد مبکشتیشون؟
_بل..
ته: من یه عمر طرفدارت بودمممممم
_الانم همه طرفدار توان..
من گشنمه و دارم میمیرم بخاطر همین میخوام قط کنم.. اما قبل اون.. یونگ و جیمین..
اونا: بله
_همه چی رو ب اون چار تا بگین غیر از پارت چهل و هشت(یه نوع رمز«در چند تا پارت اینده بهتون میگم منظورشو»)
و امشب کوک خونه نمیاد و حق نداربن بپرسین چرا.
فردا شبم محل جلسه رو براتون میفرستم. کوک رو خودم میارم و شما دوتا بقیه اعضا
شوگا: مطمئنی اشکالی نداره ک اونا بیان؟
_نه.. راز منم بلاخره برملا میشد.. و الان شد.. وقتی نقشمو گفتم میخوام نظرشونو بدونم..
_یس ددی!
کوک: یونااااا
زیر لب با پچ گف..
موچ: خبریه؟
_اگ باشع؟
موچ: نیس...
اگ باشه اول ب من میگی
_What if I didn't tell you?
(اگه بهت نگفته باشم؟)
موچ: ب فاکت میدم
_چرا؟
کوک با اشاره ب یونا گف کاری نکن همین الان ببرمت تو تخت...
یونام اشاره کرد خفه شه.
چیم: ت همه چیتو ب من میگی... من رفیقتم..
_هعی... چیزی نی. نگران نباش.
_هوی شما دوتا
شوگ و چیم: هوم؟
_اون پیراهنی برا سوهون موقع تولد گرفته بودمو یادتونه؟
شوگ: من یادمه و مطمئنمن جیمم یادشه اما نمیخواد بش فک کنهــ
_چر؟
شوگ: چون دستاشو تا حد ممکن مشت کرده
_اوهوم... بیخیالش..
اونو هاته با یه نام...
یونا با فهمیدن اینکه داره سوتی میده چن اون نامه واسه کوک بود سریع حرفشو عوض کرد و گف..
_با یه نامه ی سالگرد مبارک فرستاده بود...
چیم: اون عوضی چه گهی خورده؟
_عصبانی شی خفت کردم.. هیچی با عصبانیت درس نمیشه..
نقشه دارم. و فردام اونو مطرح میکنم.
چیم: سالگرد چی بود حالا؟
شوگ: تشکیل باند.
ته: باند.؟
_اره.. باند.... وقتی چارده سالم بود یه گنگ داشتم.
یه گنگه خیلی بزرگ.. باینکه این باند رئیسش تنها چارده سال داشت... هبچکی ب پاش نمیرسید..
توی کره و ژاپن حرفم سر زبونا بود و هیچکی رو دستم نبود...
هوپ: حس میکنم یچیزایی درباره یهمچین باندی شنیدم...
_درسته.. قطعا شنیدی اما بادت نمیاد..
هوپ: پ اگ میش دقیق تر بگ..
_بنده رئیس باند سیاهچاله ی مرگ مین یونا که به اسم رد مین(به دلیل خون زیاد و رنگ خون رد میاد) و فرشته ی مرگ هستم.
هوب، ته، جین،: تووووووو؟
_بله.
ته: ت.. تو همون دختر دیوونه ای هستی ک هرکی انگشتش ب افرادت مبخورد مبکشتیشون؟
_بل..
ته: من یه عمر طرفدارت بودمممممم
_الانم همه طرفدار توان..
من گشنمه و دارم میمیرم بخاطر همین میخوام قط کنم.. اما قبل اون.. یونگ و جیمین..
اونا: بله
_همه چی رو ب اون چار تا بگین غیر از پارت چهل و هشت(یه نوع رمز«در چند تا پارت اینده بهتون میگم منظورشو»)
و امشب کوک خونه نمیاد و حق نداربن بپرسین چرا.
فردا شبم محل جلسه رو براتون میفرستم. کوک رو خودم میارم و شما دوتا بقیه اعضا
شوگا: مطمئنی اشکالی نداره ک اونا بیان؟
_نه.. راز منم بلاخره برملا میشد.. و الان شد.. وقتی نقشمو گفتم میخوام نظرشونو بدونم..
۷.۳k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.