شاید یک روز قلم برداشتم و
شاید یک روز قلم برداشتم و
زمین خدا را رنگ کردم.
آن طور که دلم میخواهد.
سبز.
آبی.
همیشه کمی خاکستری هم لازم است تا رنگها جلوه کنند.
شاید کلبههایی نقاشی کردم با اجاقهای گرم.
و آدمهایِ خاکستریِ بدون صورتک.
آدمهایی که خطهای عوضی میکشند اما زود پاک میکنند.
خطا میکنند اما با پاکی غریبه نیستند در لایههای پنهانشان.
نمیدانم.
شاید هم یک روز پاککن برداشتم و
زمین خدا را پاک کردم؛
بعد قلم را دوباره دادم دستش. و گفتم:
«بگیر. خودت از نو بکش. ما گند زدیم…»
زمین خدا را رنگ کردم.
آن طور که دلم میخواهد.
سبز.
آبی.
همیشه کمی خاکستری هم لازم است تا رنگها جلوه کنند.
شاید کلبههایی نقاشی کردم با اجاقهای گرم.
و آدمهایِ خاکستریِ بدون صورتک.
آدمهایی که خطهای عوضی میکشند اما زود پاک میکنند.
خطا میکنند اما با پاکی غریبه نیستند در لایههای پنهانشان.
نمیدانم.
شاید هم یک روز پاککن برداشتم و
زمین خدا را پاک کردم؛
بعد قلم را دوباره دادم دستش. و گفتم:
«بگیر. خودت از نو بکش. ما گند زدیم…»
۳۲.۲k
۲۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.