شاید یک روز قلم برداشتم و

شاید یک روز قلم برداشتم و
زمین خدا را رنگ کردم.
آن طور که دل‌م می‌خواهد.
سبز.
آبی.
همیشه کمی خاکستری هم لازم است تا رنگ‌ها جلوه ‌کنند.
شاید کلبه‌هایی نقاشی کردم با اجاق‌های گرم.
و آدم‌هایِ خاکستریِ بدون صورتک.
آدم‌هایی که خط‌های عوضی می‌کشند اما زود پاک می‌کنند.
خطا می‌کنند اما با پاکی غریبه نیستند در لایه‌های پنهان‌شان.
نمی‌دانم.
شاید هم یک روز پاک‌کن برداشتم و
زمین خدا را پاک کردم؛
بعد قلم را دوباره دادم دست‌ش. و گفتم:
«بگیر. خودت از نو‌ بکش. ما گند زدیم…»
دیدگاه ها (۱)

#چه_میخواهید_نمیخواهم با خود چیزی حمل کنم.حتی اون خاطرات اند...

بیا که قصرِ اَمَل سخت سست بنیادستبیار باده که بنیادِ عمر بر ...

یک روز آرزو کردم زودتر بزرگ شوم،که کفش هایم پاشنه های بلند د...

از همون اوایل نوجوونیم بر خلاف خیلی ها نه آرزوی پوشیدن لباس ...

📖السَّلاَمُ عَلَى بَقِيَّةِ اللَّهِ فِي بِلاَدِهِ وَ حُجَّتِ...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

به کوری دشمنان فردا روز سه شنبه یوم الله سیزده آبان همه می آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط