از همون اوایل نوجوونیم بر خلاف خیلی ها نه آرزوی پوشیدن لب

از همون اوایل نوجوونیم بر خلاف خیلی ها نه آرزوی پوشیدن لباس عروس داشتم نه رویا های طول و دراز اما تبم تند بود و عشق رو دوست داشتم و تجربه کردنشو بیشتر .
دلم میخواست عاشق بشم معشوق بشم مردای زیادی رو دیدم که به قول خودشون مهربون بودن و عاشق پیشه ولی نه، نبودن ...
از اونجا فهمیدم باید دنبال آدم عاشق پیشه باشم اما عاشقی که از یک دریچه به عشق نگاه کنیم .
هر چی بیشتر آدم ها و تصورات و افکارشون رو در مورد عشق شناختم بیشتر به قداست و مظلومیت عشق پی بردم .
از اون روز ها سال ها میگذره اما راضی ام چون فهمیدم وقتی عشق واقعی رو تجربه کنی بزرگ میشی و جالب اینکه بیشتر از قبل عاشق خودت.
از تقلای بی نتیجه برای کامل بودن دست میکشی وبا آسودگی خاطر تلاش میکنی برای بهترین خودت بودن نه بهترین بودن .
میفهمی چقدر دوست داشتنی هستی حتی با تمام زخم های جسمت و نقص های روحت.
میفهمی در عشق انگشت کوچک پات با اون شکل و شمایل به اندازه چشم های درشتت و فر مژه هات زیباست.
میفهمی بوسه روی زخم های تنت لذت بخش تر است از بوسه روی لبهایت.
میبینی همان بدخلقی هایی ک همیشه کتمانشان میکردی با کمبودهایی که واهمه داشتی ازش از تو موجود منحصر به فردی میسازه برای عاشق کردن یه آدم.
عشق شاید عجیب و غریب باشه اما آرام بخشه .
شاید لذت بخش باشه اما عزت بخش هم هست .
دیدگاه ها (۴)

یک روز آرزو کردم زودتر بزرگ شوم،که کفش هایم پاشنه های بلند د...

شاید یک روز قلم برداشتم وزمین خدا را رنگ کردم.آن طور که دل‌م...

‌آدميزاد؛ نه ناگهان، بلكه ذره ذره يك چيزهايى رامى اندازد دور...

دوست داشتن نیاز به پول ندارد. احتمالا اگر پولدار باشی می‌توا...

You are still at your first point

جهنم من با او🍷 فصل ۲# پارت ۴۸ا.ت : کوک ؟کوک : جان کوکا.ت : ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط