p3
ات: پس..
*نیم ساعت بعد*
جونگ سوک: باورم نمیشه حرفتو گوش کردم
ات: بیخیال خوش میگذره
فلیکس: هعییی خدایا
اورده بودمشون باغ وحش... اونم وقتی بستست میخواستیم بریم ماجراجوییی
منو فلیکس برای جونگ سوک با دست قلاب گرلتیم از رو پیوار رفت فلیکسم رفت نوبت من بود که افتادم رو جونگ سوک
جونگ سوک: له شدم پاشوو
ات: وای ببخشید
فلبکس: الان انگار اومدیم قبرستون
ات: بیخیال بابا
داشتیم همه جارو میگشتیم که یدفعه
نگهبتن: هیی شما اینجا چیکار میکنین دزدیین
ات: فرااار
دوییدیم رفتیم سوار ماشین و گاز دادیم که ماشین پلیس دنبالمون کرد (این چیه من مینویسم؟ 💔😐)
ات: هوووو... تند تر گاز بدهههه
فلیکس: حلالت نمیکنم اتتت
ات: ساکت شو داره خوش میگذرههه
که سقف ماشینو باز کردم سرمو کردم بیرون برای پلیسه دست تکون دادم (این خیلی منه)
تهیونگ ویو
با بچه ها بیرون بودیم که دیدم ماشین پلیس افتاده دنبال یه ماشین دیگه که دیدم همون دختره که تو دانشگاه بود سوارشه و داره براشون دست تکون میده جررر این دختره خیلی باحالههه
ات ویو
خب خب ما الان پشت میله های زندانیم و فلیکس و جونگ سوک هرچی فحش از دهنشون پر میاد بهم میدن
پلیس: میتونین بیاین بیرون
دونگ ووک: ببخشید... صبر کنین میدونم چیکارتون کنم(اروم)
رفتیم سوار ماشین شدیم
دونگ ووک: انقدر بچه این باید از پشت میله های زندان جمعتون کنم
فلیکس: تخییر ات بود
دونگ ووک: اخه داری میندازی گردن یه دختر مضلوم؟(حالا من بودم همه چیز میوفتاد گردنم داداشم مضلوم بود)
جونگ سوک: بابا اخه این مضلومههه؟
ات: من به این مضلومی و پاکی
فلیکس: جفت پا میام تو صورتتااا
ات: نکشیمون(اروم)
رسیدیم خونه خریدامو بردم تو اتاقم و خوابیدم
صبح وقتی بیدار شپم کارای لازمو انجام دادم لباس پوشیدم موهامو باز گذاشتم رفتم پایین
ات: صبخ بخیر
همه: صبح بخیر
نشستم صبحونمو خوردم بعد سوار ماشین شدم
شوگا: دیشب چیکار کردی؟
ات: من؟ چی؟ کی؟
شوگا: ااتتت
ات: خب دلم یکم ماجراجویی میخواست
شوگا: هعییی
رسیدیم دانشگاه از شوگا خدافظی کردم رفتم تو کلاس
ات: سلام شامپانزه ترکی
یوجین: چطوری میمون افریقایی(دیکشنری منو دوستم)
ات: هعییی خوبم
نشستم پیشش ماجرای دیشبو براش تعریف کردم
یوجین: خنده... باور کن اخرش با این کارات میمیزثری
ات: به هر حال قراره بمیرم حالا یکم زودتر... و باحال تر
اسناد اومد و درس داد ماهم ساکت شدیم
میخوایتیم بریم خونه تو راهرو بودم که پام پیچ خورد افتادم رو یکی لبمون خورد بهم دیدم همون دانش اموز جدیدست(ته) عین خر پاشدم و مثل دیوونه ها از دانشگاه رفتم بیرون سوار ماشبن شدم
شوگا: چته
ات.: نپرس فقط بریم خونع
شوگا: باااشه
برگشتیم خونه فلیکس گفت شریک بابا اومده بابا گفته بریم خودمونو معرفی کنیم منم رفتم پایین کههه...
ادامه دارد
*نیم ساعت بعد*
جونگ سوک: باورم نمیشه حرفتو گوش کردم
ات: بیخیال خوش میگذره
فلیکس: هعییی خدایا
اورده بودمشون باغ وحش... اونم وقتی بستست میخواستیم بریم ماجراجوییی
منو فلیکس برای جونگ سوک با دست قلاب گرلتیم از رو پیوار رفت فلیکسم رفت نوبت من بود که افتادم رو جونگ سوک
جونگ سوک: له شدم پاشوو
ات: وای ببخشید
فلبکس: الان انگار اومدیم قبرستون
ات: بیخیال بابا
داشتیم همه جارو میگشتیم که یدفعه
نگهبتن: هیی شما اینجا چیکار میکنین دزدیین
ات: فرااار
دوییدیم رفتیم سوار ماشین و گاز دادیم که ماشین پلیس دنبالمون کرد (این چیه من مینویسم؟ 💔😐)
ات: هوووو... تند تر گاز بدهههه
فلیکس: حلالت نمیکنم اتتت
ات: ساکت شو داره خوش میگذرههه
که سقف ماشینو باز کردم سرمو کردم بیرون برای پلیسه دست تکون دادم (این خیلی منه)
تهیونگ ویو
با بچه ها بیرون بودیم که دیدم ماشین پلیس افتاده دنبال یه ماشین دیگه که دیدم همون دختره که تو دانشگاه بود سوارشه و داره براشون دست تکون میده جررر این دختره خیلی باحالههه
ات ویو
خب خب ما الان پشت میله های زندانیم و فلیکس و جونگ سوک هرچی فحش از دهنشون پر میاد بهم میدن
پلیس: میتونین بیاین بیرون
دونگ ووک: ببخشید... صبر کنین میدونم چیکارتون کنم(اروم)
رفتیم سوار ماشین شدیم
دونگ ووک: انقدر بچه این باید از پشت میله های زندان جمعتون کنم
فلیکس: تخییر ات بود
دونگ ووک: اخه داری میندازی گردن یه دختر مضلوم؟(حالا من بودم همه چیز میوفتاد گردنم داداشم مضلوم بود)
جونگ سوک: بابا اخه این مضلومههه؟
ات: من به این مضلومی و پاکی
فلیکس: جفت پا میام تو صورتتااا
ات: نکشیمون(اروم)
رسیدیم خونه خریدامو بردم تو اتاقم و خوابیدم
صبح وقتی بیدار شپم کارای لازمو انجام دادم لباس پوشیدم موهامو باز گذاشتم رفتم پایین
ات: صبخ بخیر
همه: صبح بخیر
نشستم صبحونمو خوردم بعد سوار ماشین شدم
شوگا: دیشب چیکار کردی؟
ات: من؟ چی؟ کی؟
شوگا: ااتتت
ات: خب دلم یکم ماجراجویی میخواست
شوگا: هعییی
رسیدیم دانشگاه از شوگا خدافظی کردم رفتم تو کلاس
ات: سلام شامپانزه ترکی
یوجین: چطوری میمون افریقایی(دیکشنری منو دوستم)
ات: هعییی خوبم
نشستم پیشش ماجرای دیشبو براش تعریف کردم
یوجین: خنده... باور کن اخرش با این کارات میمیزثری
ات: به هر حال قراره بمیرم حالا یکم زودتر... و باحال تر
اسناد اومد و درس داد ماهم ساکت شدیم
میخوایتیم بریم خونه تو راهرو بودم که پام پیچ خورد افتادم رو یکی لبمون خورد بهم دیدم همون دانش اموز جدیدست(ته) عین خر پاشدم و مثل دیوونه ها از دانشگاه رفتم بیرون سوار ماشبن شدم
شوگا: چته
ات.: نپرس فقط بریم خونع
شوگا: باااشه
برگشتیم خونه فلیکس گفت شریک بابا اومده بابا گفته بریم خودمونو معرفی کنیم منم رفتم پایین کههه...
ادامه دارد
۲۴.۳k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.