p4
برگشتیم خونه فلیکس گفت شریک بابا اومده بابا گفته بریم خودمونو معرفی کنیم منم رفتم پایین کههه
اون تهبونگ بوووود؟ شریک بابا تهیونگههه
وااایییی ابروم رفتتتت سرمو انداختم پایین
ته: نیشخند... سلام
ات و فلیکس: سلام
دونگ ووک: بیاین بشینین
رفتیم پیش جونگ سوک نشستیم من سرم پایین بود
فلیکس: چرا سرت پایینه؟(اروم)
ات: با من حرف نزن (اروم)
فلیکس: این چشه؟(اروم)
جونگ سوک: من از کجا بدونم(اروم)
قرار دادو امضا کردن ما هم رفتیم بالا رفتم تو اتاقم سرمو کردم تو بالشت و جییغ زدم که جونگ سوک اومد تو
جونگ سوک: چیشده
ات: اگه به فلیکس بگی حلالت نمیکنم
جونگ سوک: حالا بگو
ات: تهیونگ همکلاسی مونه تو دانشگاه امروز اشتباهی... خب... لبمون خورد بهم
جونگ سوک: جااان
فلیکس: چیشدههه
ات: فالگوش وایستاده بودییی
فلیکس: مهم نیست الان گفتی چیشدههه
ات: خب اتفاق بود... الانم داد نزن صداتو میشنوه ها
فلیکس: بزنم...
ته ویو
امروز قرار بود با اقای لی دونگ ووک قرار داد ببندیم تا باند مافیامون قوی تر شه و از اونجایی که شبش جشن بود یه کت و شلوار شیک پوشیدم و یه ادکلن تلخ زدم و با کوک و جیمین رفتیم سمت عمارتشون... وقتی به بچه هاش گفت بیان دیدم اتمم اومد معلوم بود خجالت کشیده یه نیشخند زدمو سلام کردم
ات ویو
شب شده بود و وقت مهمونی بود رفتم لباسمو پوشیدم (میزارم) با اتو مو یکم به موهام رسیدم و یه میکاپ خیلی لایت کردم ادکلنمو زدم و رفتم پایین
فلیکس: اوو ندزدنت
ات: یااا
حونگ سوک: بریم تو محوطه مهمونی شروع شده
ات و فلیکس: چشم ارباب
رفتیم بیرون خیلیا اومده بودن جونگکوک و جیمینم پیش تهیونگ بودن ما رفتیم یگوشه نشستیم و داشتیم حرف میزدیم که یکی اومد پیشمون
@شما بچه های اقای لی هستین؟
جونگ سوک: شما؟
@جواب منو بده(بلند)
ات: صداتو نبر بالااا... مرتیکه
@چی گفتیی... به من میگی مرتیکهه
دستشو برد بالا میخواست بزنتم که یکی دستشو گرفت
ته: دفعه اخرت باشه رو یه خانوم دست بلند میکنی... فهمیدییی(داد)
@ب...بله...ببخشید جناب کیم
ات: مرسی
ته: خواهش
ته رفت اون مرده هم گم و گور شد
ات: اون کی بود؟
جونگ سوک: نمیدوتم
فلیکس: مرتیکه بیشعور دست رو خواهر من بلند میکنه
ات: حداقل ته اومد دستشو گرفت تو که مثل شلغم نشستی نگاه میکنی
فلیکس: هر هر هر خیلی خندیدیم
ات: حرف خنده داری نزدم
جام مشروبمو سر کشیدمو رفتم تو خیلی خیته بودم لباسمو عوض کردمو رفتم رو تنتم دراز کشیدم.... دقت نکرده بودم تهیونگ خییلییی هاته لامصب خیلی جاذابه لعنتیه ... عررر چی میگی ات بگیر بکپ
بعد یمدت خوابم برد
ادامه دارد
الان من واقعا میخوام بخوابو فردا میزارم باااییی
اون تهبونگ بوووود؟ شریک بابا تهیونگههه
وااایییی ابروم رفتتتت سرمو انداختم پایین
ته: نیشخند... سلام
ات و فلیکس: سلام
دونگ ووک: بیاین بشینین
رفتیم پیش جونگ سوک نشستیم من سرم پایین بود
فلیکس: چرا سرت پایینه؟(اروم)
ات: با من حرف نزن (اروم)
فلیکس: این چشه؟(اروم)
جونگ سوک: من از کجا بدونم(اروم)
قرار دادو امضا کردن ما هم رفتیم بالا رفتم تو اتاقم سرمو کردم تو بالشت و جییغ زدم که جونگ سوک اومد تو
جونگ سوک: چیشده
ات: اگه به فلیکس بگی حلالت نمیکنم
جونگ سوک: حالا بگو
ات: تهیونگ همکلاسی مونه تو دانشگاه امروز اشتباهی... خب... لبمون خورد بهم
جونگ سوک: جااان
فلیکس: چیشدههه
ات: فالگوش وایستاده بودییی
فلیکس: مهم نیست الان گفتی چیشدههه
ات: خب اتفاق بود... الانم داد نزن صداتو میشنوه ها
فلیکس: بزنم...
ته ویو
امروز قرار بود با اقای لی دونگ ووک قرار داد ببندیم تا باند مافیامون قوی تر شه و از اونجایی که شبش جشن بود یه کت و شلوار شیک پوشیدم و یه ادکلن تلخ زدم و با کوک و جیمین رفتیم سمت عمارتشون... وقتی به بچه هاش گفت بیان دیدم اتمم اومد معلوم بود خجالت کشیده یه نیشخند زدمو سلام کردم
ات ویو
شب شده بود و وقت مهمونی بود رفتم لباسمو پوشیدم (میزارم) با اتو مو یکم به موهام رسیدم و یه میکاپ خیلی لایت کردم ادکلنمو زدم و رفتم پایین
فلیکس: اوو ندزدنت
ات: یااا
حونگ سوک: بریم تو محوطه مهمونی شروع شده
ات و فلیکس: چشم ارباب
رفتیم بیرون خیلیا اومده بودن جونگکوک و جیمینم پیش تهیونگ بودن ما رفتیم یگوشه نشستیم و داشتیم حرف میزدیم که یکی اومد پیشمون
@شما بچه های اقای لی هستین؟
جونگ سوک: شما؟
@جواب منو بده(بلند)
ات: صداتو نبر بالااا... مرتیکه
@چی گفتیی... به من میگی مرتیکهه
دستشو برد بالا میخواست بزنتم که یکی دستشو گرفت
ته: دفعه اخرت باشه رو یه خانوم دست بلند میکنی... فهمیدییی(داد)
@ب...بله...ببخشید جناب کیم
ات: مرسی
ته: خواهش
ته رفت اون مرده هم گم و گور شد
ات: اون کی بود؟
جونگ سوک: نمیدوتم
فلیکس: مرتیکه بیشعور دست رو خواهر من بلند میکنه
ات: حداقل ته اومد دستشو گرفت تو که مثل شلغم نشستی نگاه میکنی
فلیکس: هر هر هر خیلی خندیدیم
ات: حرف خنده داری نزدم
جام مشروبمو سر کشیدمو رفتم تو خیلی خیته بودم لباسمو عوض کردمو رفتم رو تنتم دراز کشیدم.... دقت نکرده بودم تهیونگ خییلییی هاته لامصب خیلی جاذابه لعنتیه ... عررر چی میگی ات بگیر بکپ
بعد یمدت خوابم برد
ادامه دارد
الان من واقعا میخوام بخوابو فردا میزارم باااییی
۳۰.۶k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.