مافیای دبیرستان

مـــــافـــــیــــای دبــــیـــرســـــتــــان

پــــارت①
.
ات ویو:(۱۱شب)
منتظر بودم کوک از ماموریتش برگرده و نشسته بودم فیلم میدیدم
(صدای در)
ات: عه کوک اومد...
کوک: سلام عشقم
ات: اوپاااا خیلی دیر کردیااا
کوک: ببخشید چاگی... ماموریت دست خودم نیست که
ات: چیزی میخوری؟؟
کوک: میخوای سفارش بدیم؟؟
ات: نه خودم واست غذا درست کردم یه دوش بگیر بیا تا منم میز و بچینم
کوک: باشه خرگوشی (لپ ات رو کشید)
(تا ات میز رو چید کوک هم از حموم اومد بیرون و نشستن تا غذاشون و بخورن)
کوک و ات هم زمان: چاگی...
کوک: اول تو بگو
ات: باشه.. میخواستم بگم فردا من و دوستام داریم میریم بیرون خرید کنیم.. و اینک...
(کوک پرید وسط حرفش)
کوک: نه
ات: آآآااااا اوپااااااا
کوک: ات.. نه (جدی)
ات: باشه خودت خواستی (پا شد رفت تو اتاق جدای خودش درم قفل کرد)
کوک: ات(عربده)
ات: بسمه لاه خدایا خودت اینو گردن بگیر (رفت توی تخت دراز کشید پتو رو کشید رو سرش)
کوک:(میزد به در) ات لوس نشو گفتم نمیشه... حالا هم اگه تا سه ثانیه دیگه از اتاقت نیای بیرون درو میشکونم و تنبیهت میکنم خودت خواستی...
---------------------------------------
نظرتون و کامنت کنید
شرط برای پارت بعد--
کامنت: ۲
لایک: ۳
فالو: ۴
دیدگاه ها (۲)

تـــصــــور کـــــن نــــــامــــــیاون همیشه مواظبته و کاری...

تــــصور کـــــن جـــــیــــــن. . تو دوست دختر جینی.. پس با...

فیک جینکوک

#scenario«وقتی رو صورتشون با رژ قلب میکشیم» نامجون: نامی خوا...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۵

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۳

عشق چیز خوبیه پارت ۴ صبح از خواب بلند شدم یکی که بهش میومد س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط