پارت (1) 🫂🖇🥺❤
پارت (1) 🫂🖇🥺❤
ا.ت:جیمین بدو الان دیرمون میشع
جیمین:اومدم اومدم بریم
ا.ت:چقد دیر اماده میشی
جیمین:ببخشید خوب
ا.ت:بعد میگین دخترا دیر اماده میشن تو از ما هم بد تری
جیمین:باشه بابا بریم
...
منو جیمین دوتا نوازنده و مجری کودکان بودیم
برای بچه ها توی مناسبت های مختلف برنامه اجرا میکردیم
امروز قرار بود بریم ی مدرسه ابتدایی و برایدبچه ها اجرا کنیم
رسیدیم....
ا.ت:خب تو اون باند و اینا رو بیار من...
جیمین:باهش بابا همیشا همینو میگی.. راستی دستگاهم بیار
ا.ت:اون که اصلی ترینه*خنده*
رفتیم داخل و وسایل و چیدیم قرار بود بچه ها بعد کلاسشون بیان
...
جیمین:خوب لباستو بپوش
ا.ت:اوکی وایسا الان میام
ا.ت رفت لباس خرگوشیشو پوشید و اومد.. جیمینم بعد اون پوشید ...
رفتن اجرا کنن..
بعد نمایش و برنامشون:/
ا.ت《 اون شکلاتایی که با خوشگل تزیینشون کرده بودیم و به بچه هادیدم و رفتن
...
جیمین:اخیششششش تموم شدا
ا.ت:عاره خیلی خسته شدم
جیمین:ولی بچه ها خیلی خوبن .. خیلی خوشحالم که شغلم اینه
ا.ت:عاره واقعا منم خیلی خوشحالم ..
*گوشی جیمین زنگ خورد*
جیمین:بله؟
ناشناس: ...
جیمین:اوکی اوکی میام ..
ناشناس: ....
جیمین:باشه دیگه الان میام
قط کرد*
ا.ت:کی بود
جیمین:هیچکی بیا وسایلو جمع کنیم من کار دارم .
ا.ت:اوکی
وقتی وسایلو جمع کردن و توی ماشین گذاشن جیمین گفت:
ا.ت تو اینارو ببر من کار دارم باید بریم خودم میام درشون میارم تو بهشدن دست نزن اوکی؟ کمرت درد میکنه
ا.ت:اوکی مراقب خودت باش خدافظ
جیمین:خدافظ...و رفت
ا.ت:/ینی کجا میخواست بره؟؟ ولش کن ..ا.ت رفت خونه
...
ا.ت:جیمین بدو الان دیرمون میشع
جیمین:اومدم اومدم بریم
ا.ت:چقد دیر اماده میشی
جیمین:ببخشید خوب
ا.ت:بعد میگین دخترا دیر اماده میشن تو از ما هم بد تری
جیمین:باشه بابا بریم
...
منو جیمین دوتا نوازنده و مجری کودکان بودیم
برای بچه ها توی مناسبت های مختلف برنامه اجرا میکردیم
امروز قرار بود بریم ی مدرسه ابتدایی و برایدبچه ها اجرا کنیم
رسیدیم....
ا.ت:خب تو اون باند و اینا رو بیار من...
جیمین:باهش بابا همیشا همینو میگی.. راستی دستگاهم بیار
ا.ت:اون که اصلی ترینه*خنده*
رفتیم داخل و وسایل و چیدیم قرار بود بچه ها بعد کلاسشون بیان
...
جیمین:خوب لباستو بپوش
ا.ت:اوکی وایسا الان میام
ا.ت رفت لباس خرگوشیشو پوشید و اومد.. جیمینم بعد اون پوشید ...
رفتن اجرا کنن..
بعد نمایش و برنامشون:/
ا.ت《 اون شکلاتایی که با خوشگل تزیینشون کرده بودیم و به بچه هادیدم و رفتن
...
جیمین:اخیششششش تموم شدا
ا.ت:عاره خیلی خسته شدم
جیمین:ولی بچه ها خیلی خوبن .. خیلی خوشحالم که شغلم اینه
ا.ت:عاره واقعا منم خیلی خوشحالم ..
*گوشی جیمین زنگ خورد*
جیمین:بله؟
ناشناس: ...
جیمین:اوکی اوکی میام ..
ناشناس: ....
جیمین:باشه دیگه الان میام
قط کرد*
ا.ت:کی بود
جیمین:هیچکی بیا وسایلو جمع کنیم من کار دارم .
ا.ت:اوکی
وقتی وسایلو جمع کردن و توی ماشین گذاشن جیمین گفت:
ا.ت تو اینارو ببر من کار دارم باید بریم خودم میام درشون میارم تو بهشدن دست نزن اوکی؟ کمرت درد میکنه
ا.ت:اوکی مراقب خودت باش خدافظ
جیمین:خدافظ...و رفت
ا.ت:/ینی کجا میخواست بره؟؟ ولش کن ..ا.ت رفت خونه
...
۸۲.۸k
۲۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.