یک روز نسبتا معمولی بود که نوتیفیکیشن

یک روز نسبتاً معمولی بود که نوتیفیکیشن ِ
B joined telegram
را روی گوشی دیدم. فکر کردم حتماً این از امکانات جدید تلگرام است که بتوانی با کسی در ارتباط باشی که چند وقتی‌ست از باطل شدن شناسنامه‌اش می‌گذرد.

خبر نفس نکشیدنِ جسم زیبای سردِ B در قاره‌ای دیگر، از اقیانوس‌ها گذشته و به گوش ما رسیده بود. B هنوز وسط عکسی دسته‌جمعی در مهمانی‌ای شاد و پر سر و صدا، با لیوانِ پر یخی در دست روی یخچال می‌خندید اما خودش قرار بود در خاک سرزمینی که هنوز شهروند رسمی‌اش نبود دفن شود.

تلگرام خبر داده بود که B به این پیام‌رسان پیوسته. شاید دوباره در سرزمینی دیگر به حیات برگشته بود. باید بهش پیام می‌دادم. «چطوری B؟ خیلی وقته ازت بی‌خبرم.» او هم ایموجی چشم قلبی می‌فرستاد و در پاسخ می‌گفت: «خوب. گرفتار بودم این چند وقت. این مهاجرت از قبلی هم سخت‌تر بود.» بعد برای اطمینان می‌پرسیدم: «کجایی الان؟» و او بی‌معطلی جواب می‌داد: «جهان مردگان»


#آنالی_اکبری
دیدگاه ها (۰)

هر آدمی برای خودش قصه ای دارد !آدم ها کم هستند به مثنوی ِ هف...

برایش نوشتم تو مثل رنگ زرد در نقاشی‌های ون‌گوگی، زیبا و غمگی...

کاش هنوز نه سالم بود . سرم روی زانوی مادربزرگ بود که داشت بر...

فکر نمی‌کردی گیر آن چشم‌ها بیفتی. یعنی خیالت راحت بود که قلب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط