فکر نمیکردی گیر آن چشمها بیفتی یعنی خیالت راحت بود که

فکر نمی‌کردی گیر آن چشم‌ها بیفتی. یعنی خیالت راحت بود که قلبت رام شده. خیالت راحت بود که یاد گرفته‌ای عبور کنی و لبخند بزنی و به خانه‌ی تاریکت برگردی تا فیلم ببینی، فیلمی پر از آدم‌های خوشحال که خانه‌هایی روشن دارند. اما دچار شدی، دچار مثل پرنده‌ای که برای اولین‌بار بالای گندمزار پرواز کند.

او دیر و دور بود، می‌دانستی. می‌فهمیدی، تو مترجم نشدن‌هایی. اما چشم‌هایش نزدیک و ناجی بود. چطور می‌توانستی از آن چشم‌ها عبور کنی؟ از آن چشم‌ها که همزمان تهدید می‌کرد و کمک می‌خواست؟ از آن چشم‌ها که می‌خندید و غمگین بود. از آن چشم‌ها که دنیا همیشه در آن‌ها انگار کمی قبل از بوسه‌ی وداع بود، دلخواه و غمگین.

تنهاییت را به کوچه‌های مختلفی بردی، و یاد گرفتی از دورترین راه به خانه برگردی، و یاد گرفتی همه‌جیز را موقت بدانی، و یاد گرفتی درد را طوری به سینه‌ات بچسبانی که کسی نتواند تو را از اندوهت تفکیک کند. اما آن چشم‌ها شکستت دادند. دوباره مثل بچه‌ای تنها شدی که در مدرسه‌ی جدیدش هیچ دوستی ندارد و کلاس پنجمی‌ها جلوی آبخوری کتکش زده‌اند.

حالا دیگر فرسوده‌ای، و سفرها تمام شده، و باز گرگ پیری هستی که از رقصیدن در سیرک بازنشسته شده و خاطرات جنگل غمگینش می‌کند. اما خیالت راحت است که آن چشم‌ها حقیقت دارد، آن چشم‌ها که زنده‌ات نخواهدکرد، اما یادت آورد قلبت می‌تواند تند بتپد، و می‌توانی حسود و حریص باشی، و می‌توانی تصور کنی کسی روی مبل خانه‌ات دراز بکشد و تو بدانی می‌خواهی بقیه‌ی عمرت در همین جزیره‌ی کوچک بگذرد.

دیدی؟ چشم‌ها شکستت دادند آدم ساده. حالا صبور باش تا شب شکنجه‌ات کند، و فردا به شهر برو تا ببینی تنها کسی نیستی که قلبش را گم کرده. خوب است که درخت خوش‌باوری نیستی، و می‌دانی پرنده هرگز به شاخه‌های بیهوده‌ات برنمی‌گردد.
همین.
#حمید_سلیمی
برای چشم‌هایی که شکستمان دادند.
دیدگاه ها (۰)

کاش هنوز نه سالم بود . سرم روی زانوی مادربزرگ بود که داشت بر...

یک روز نسبتاً معمولی بود که نوتیفیکیشن ِB joined telegramرا ...

_درخت باشم ... یک‌ گوشه ی این دنیای بزرگ افتاده باشم تنهای ت...

⁨ آقای شین مقدار کمی فلفل قرمز و مقدار زیادی نمک ب ماکارونی ...

شنیدن عبارت دوستت دارم : ♥️ برای یک مرد...او را برای مصاف با...

فیک جدید

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط