سلطنت راز آلود

/سلطنت راز آلود//
پارت 26

نمیدانم دلیل نگاهت چیست
نمیدانم اما دلم برای نگاه های گرمت تنگ شده گرچه مدتی زیادی برای دیدن شان نداشتم ولی بازم هم حسرت دیدنشان را دارم

با راهنمایی کنیز های به اتاقی که حال مال او و پادشاه به حساب می‌آمد رفت
سالنی تقریبا بزرگ که در سمته چپ اش حوضچه بزرگی بود و در سمته راست اش اتاق برای لباس های شان
در انتها سالن پله های به شکل مار پیچ وجود داشت که با بالا رفتن ازش به اتاق خواب میرسیدن تختی با تزئینات گل برگ های گل رز که برای شب به یاد ماندنی آن ها بود
کنیز ها از اتاق خارج شدن و او با همان لباس بلند بر روی تخت نشست
ساعت های منتظر بود ولی هیچ اثری از شوهرش نبود
کم کم درحال ناامید شدن‌ از آمادن اش می‌شد ناراحتی و غم از چهره اش پیدا بود برای هیچ‌ دوشیزه خوش‌آیند نبود که شب ازدواج تنها بماند
با صدای قدم های محکم بر روی پله سرش را بلند کرد
و با دیدن قامت شاهزاده جلوی در اتاق لب ریزی بر‌ روی لبش نشست
اما‌ با دیدن چهره غضبناک او دوباره همان احساس بهش هجوم آورد
جیمین با کلافگی کت سفید رنگش را درآورده و روی تخت پرت کرد و چند دکمه اول پیراهنش خاکستری رنگش را باز کرد و به سمته میز کوچک کنار تخت قرار داشت رفت درحال که پشت به او ایستاد بود
جام شراب اش را برداشت و از بطری کنارش پر کرد و تقریبا همه اش را سر کشید
و بدون هیچ گونه توجه به دوشیزه که تمام‌ مدت نزاره‌گر او بود
الویز یا کنجکاوی تمام به حرکاتش نگاه میکرد
شات هایش یکی پس از دیگری ادامه داشت تا که تمام بطری را سر کشید بود می‌خواست با خوردن شراب ذهن اش را بی‌حس کند تا به افکاری که به آن دوشیزه داشت غلبه کند اما ممکن‌ نبود
تمام افکار شومی که بهش یادآوری می‌کرد که آن دوشیزه با طمعه قدرت به او نزدیک شده و احساسات او را به بازی گرفته بود
خونش به جوش می‌آمد با حالتی نیمه مست به سمته او برگشت که با چشمایی سبز رنگش با کنجکاوی تمام بهش‌ خیره شد بود هنوز همان لباس بلند و سفید را بر تن داشت میدانست رسم بود که در شب عروسی
عروس لباسش را با کمک داماد عوض کمک کند
به تصور او پوزخنده صدا داری زد و دوباره به سمته در قدم برداشت
الویز شوکه از حرکت او از روی تخت بلند شد و با لحن آروم خطاب به شوهرش گفت
الویز : نمیخواهی دلیل رفتارت رو بهم بگی
جیمین به سمتش برگشت و درحالی که قدمی باهاش فاصله داشت در چشمانش خیره شد
الویز شوکه از نگاه شوهرش مات مبهوت ماند هیچ اثری از آن نگاه شيطنت آمیزی و هوس انگیز نبود و نفرت و عصبانیت از نگاه می‌بارید
نفس هایش که تمام بوی الکل میداد رو توی صورتش خالی میکرد او دوشیزه حاظر جوابی بود و برای هیچ وقت ساکت نمانده بود

اسلاید ها به ترتیب اقامت گاه
دیدگاه ها (۱)

//سلطنت راز آلود//پارت 27اما کنار او کلمات برایش نامعفوم می‌...

//سلطنت راز آلود//پارت 28الویز : معلوم هست چه قلتی میکن....ک...

//سلطنت راز آلود//ادامه پارت 25هر کس شراب بیشتری از جام بنوش...

//سلطنت راز آلود//پارت 25راه سرنوشت از پيش آن ها را بهم وصل ...

♡𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 :: ☆part¹" ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط