سلطنت راز آلود

//سلطنت راز آلود//
پارت 28

الویز : معلوم هست چه قلتی میکن....
کلماتش کامل نشده بود که جیمین دوباره به سمتش هجوم برد و دوباره او را به دیوار کوبيد ولی این بار
با یک دست گلوی او را گرفت بود و فشار میداد در حدی که احساس میکرد هر لحظه ممکن هست نفس قطع بشه
جیمین درحالی که عرق از چتری هایش چکه میکرد با صدای دیپ ژولیده گفت
جیمین : تو فکر کردی کی هستی که اینجوری با من حرف میزنی ها....
آخر حرفش را با صدای نسبتأ بلند گفت که شبیه به داد بود
جیمین : تو هم مثل اونایی هیچ فرقی باهاشون نداری
بعد از این حرف او را محکم روی تخت پرت کرد و او دستی به گردنش کشید که نفس هایی دم باز دم میکشید که آروم بشه
عصبانیت بود یا ناراحت نمی‌شود فهميد حس اش چیه این اولین بوسه اش بود اونم با شوهرش در شب ازدواج اما اصلا شبیه به بوسه نبود فقد شکنجه برای او بود
گلوش بخاطر تنگي نفس هنوز میسوخت و نفس هایی کوتاه میکشید جیمین با همان حالت به سمته در قدم برداشت که با داد همسرش ایستاد
الویز : چرا وایستادی مگه همينو نمیخواستی مگه بار ها ازم نمیخواستی بخاطر همین همراهت بشم
با کلمات او بازم هم یاد حماقت خودش افتاد با عصبانیت به سمتش برگشت و روی صورتش خم شد و مشتی از مو هایش را توی دستش گرفت که باعث شد سرش به عقب خم بشه صورتش را نزدیک صورت او کرد و پوزخندی زد ولی خیلی زود جدی شد و با لحنی غضبناک گفت
جیمین : اون موقع نمیدونستم چه فاحشه هستی....تو هم مثل بقیه هیچ فرقی باهاشون نداری......هیچ وقت به چيزي که میخواهی نمیرسی
اینو یادت باشه
او به دردی که بخاطر کشیده شدن موهایش به جانش اوفتاد بود هیچ توجهی نکرد توی چشمانش خیره شد که معنی حرف را بفهمد
چرا بهش‌ میگفت او هم مثل بقیه هست مگه بقیه چطور بودن که اون آنقدر نفرت درونش را پر کرده بود
با شتاب موهایش را رها کرد و از اتاق خارج شد
به محض خارج شدن او از اتاق اشک هایش جاری شد و بی صدا اشک می‌ریخت بعد از مرگ مادرش هیچ کس توانه این را نداشت او را به گریه بندازد نمیدوست به فکر کدام دردش باش کمرش هنوز بخاطر ضربه محکم که بهش خورده بود تیر میکشد
گردن اش هنوز درد می‌کرد و لب‌هایش را حس‌ نمیکردم با یادآوری آن بوسه دستی به لب هایش کشید تا آثارش را پاک کنه
به پهلو روی تخت دراز کشید و توی خودش جمع شد این دیگه چه حسی بود احساس میکرد تمام تنش بوی بدن او را گرفت انگار هنوز زیر دستای او بود دستش را روی دهنش گذاشت تا کسی صدای زجه های او نشنوه
بقیه عروس ها در شب ازدواج شون با نوازش ها و بوسه های‌ شوهرشان لمس می شوند اما او فقط شاهد رفتاری وحشیانه از طرف شوهرش بود کسی که او را فاحشه خطاب کرده بود،


این داستان ادامه دارد؟
دیدگاه ها (۳۰)

//سلطنت راز آلود//پارت 29الویز..بهار باشد من تو دست در دست د...

//سلطنت راز آلود//پارت 30با یادآوری نگاه آن چشمان خاکستری و ...

//سلطنت راز آلود//پارت 27اما کنار او کلمات برایش نامعفوم می‌...

/سلطنت راز آلود//پارت 26نمیدانم دلیل نگاهت چیست نمیدانم اما ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط