*Love at a glance part1*
سلام من جئون یونا هستم و 22سالمه : علامت یونا +
من توی یه خانواده ثروتمند بزرگ شدم و مستقل زندگی میکنم و مجردم
سلام من جئون جونگکوک هستم و 26سالمه : علامت کوک -
من توی یه خانواده ثروتمند بزرگ شدم و به همراه پدرم زنگی میکنم وقتی 4سالم بود مادرم من و پدرم رو تَرک کرد و تا الان هیچ خبری از مادرم نبوده
از زبان یونا:
صبح با نوری که به صورتم میخورد از خواب بلند شدم به سمت سرویس بهداشتی رفتم و کارهای لازمه رو انجام دادم،رفتم پایین و دیدم که آجوما میز صبحونه رو آماده کرده بود رفتم سر میز و شروع کردم به صبحونه خوردن بعداز صبحانه از آجوما تشکر کردم و رفتم بالا داخل اتاقم وسایل های مخصوص حموم رو آماده کردم که خواستم برم حموم که موبایلم زنگ خورد رفتم و با اسم «appa» مواجه شدم بلافاصله تماسو وصل کردم گفتم: علامت یونا+علامت بابای یونا @
+ : الو سلاااام بابایی چطوری
@ : سلام دخترم حالت چطوره بیدار شدی؟
+ : آره آپا تازه صبحونه خورم میخواستم برم حموم و بعد برم شرکت مامان به کارا رسیدگی کنم حالا چی شده آپا این موقع زنگ زدی بهم الان نباید وسط جلسه باشی!؟
@ : چرا دخترم جلسه تموم شده و خواستم یه سر بیای شرکت کارِ مهمی باهات دارم
+ : باشه آپا کارامو انجام میدم و میام پیشت
@ : باشه دخترم منتظرتم خدافظ
+ : بای بای آپا
پایان مکالمه:
+ : سریع رفتم یه دوش20 دقیقهای گرفتم اومدم بیرون یه کت شلوار شیک پوشیدم و موهامو حالت دادم و یه آرایش ملایم کردم و کفشامو پوشیدم و
به سمت ماشینم رفتم سوار شدمو به سمت شرکت پدرم حرکت کردم بعداز 10مین رسیدم دم در شرکت به یکی از نگهبانا گفتم که ماشینمو پارک کنه خدمم به سمت شرکت قدم برداشتم رفتم سوار آسانسور شدم و به طرف اتاق کار پدرم حرکت کردم جلوی در ایستادم و در زدم و وادر اتاق شدم پدرم مشغول حرف زدن با عموم بود که منو دید گفت به به دختر قشنگم خوش اومدی عزیزم سرمو به ادایه احترام خم کردم و سلام کردم و عموم از اون طرف گفت : علامت بالای جونگ کوک یا همون عمویه یونا :&
& : به به سلام دخترم حالت چطوره
+ : سلام عمو جان حالتون چطوره خیلی ممنون من خوبم
& : خوبه عزیزم منم خوبم
@ : خب دخترم بریم سر اصل مطلب برایه این گفتم بیای اینجا چون من و عموت قراره امروز ساعت 6 عصر
به یه سفره کاری به فرانسه بریم و قراره که جونگکوک در نبود من ازت مراقبت کنه
+ : اما پدر من که خودم از پس خودم بر میام نیازی نیست ایشون یا کسه دیگه ای تو زحمت بندازید عموم گفت :
& : نه دخترم این چه حرفیه چه زحمتی تازه جونگکوک هم تنهاست و ازت مراقبت میکنه مگه نه پسرم ؟
جونگکوک که سرش تو گوشیش بود از روی مبل بلند شد و اومد سمتمون و گفت :
- : اوه سلام دختر عمو از دیدنتون خوشحالم
+ : آ سلام جونگکوک منم همینطور
@ : خب پس دیگه مشکلی نیست؟!
+ : خواستم چیزی بگم که جونگکوک گفت
- : نه عموجان خیالتون راحت من حواسم به همهچیز هست و همینطور به یونا خانوم
+ : زیر چشمی نگاش کردم و با خودم گفتم من نیازی به مراقبت کسی ندارم
#تابه-قوانین-ویسگون
من توی یه خانواده ثروتمند بزرگ شدم و مستقل زندگی میکنم و مجردم
سلام من جئون جونگکوک هستم و 26سالمه : علامت کوک -
من توی یه خانواده ثروتمند بزرگ شدم و به همراه پدرم زنگی میکنم وقتی 4سالم بود مادرم من و پدرم رو تَرک کرد و تا الان هیچ خبری از مادرم نبوده
از زبان یونا:
صبح با نوری که به صورتم میخورد از خواب بلند شدم به سمت سرویس بهداشتی رفتم و کارهای لازمه رو انجام دادم،رفتم پایین و دیدم که آجوما میز صبحونه رو آماده کرده بود رفتم سر میز و شروع کردم به صبحونه خوردن بعداز صبحانه از آجوما تشکر کردم و رفتم بالا داخل اتاقم وسایل های مخصوص حموم رو آماده کردم که خواستم برم حموم که موبایلم زنگ خورد رفتم و با اسم «appa» مواجه شدم بلافاصله تماسو وصل کردم گفتم: علامت یونا+علامت بابای یونا @
+ : الو سلاااام بابایی چطوری
@ : سلام دخترم حالت چطوره بیدار شدی؟
+ : آره آپا تازه صبحونه خورم میخواستم برم حموم و بعد برم شرکت مامان به کارا رسیدگی کنم حالا چی شده آپا این موقع زنگ زدی بهم الان نباید وسط جلسه باشی!؟
@ : چرا دخترم جلسه تموم شده و خواستم یه سر بیای شرکت کارِ مهمی باهات دارم
+ : باشه آپا کارامو انجام میدم و میام پیشت
@ : باشه دخترم منتظرتم خدافظ
+ : بای بای آپا
پایان مکالمه:
+ : سریع رفتم یه دوش20 دقیقهای گرفتم اومدم بیرون یه کت شلوار شیک پوشیدم و موهامو حالت دادم و یه آرایش ملایم کردم و کفشامو پوشیدم و
به سمت ماشینم رفتم سوار شدمو به سمت شرکت پدرم حرکت کردم بعداز 10مین رسیدم دم در شرکت به یکی از نگهبانا گفتم که ماشینمو پارک کنه خدمم به سمت شرکت قدم برداشتم رفتم سوار آسانسور شدم و به طرف اتاق کار پدرم حرکت کردم جلوی در ایستادم و در زدم و وادر اتاق شدم پدرم مشغول حرف زدن با عموم بود که منو دید گفت به به دختر قشنگم خوش اومدی عزیزم سرمو به ادایه احترام خم کردم و سلام کردم و عموم از اون طرف گفت : علامت بالای جونگ کوک یا همون عمویه یونا :&
& : به به سلام دخترم حالت چطوره
+ : سلام عمو جان حالتون چطوره خیلی ممنون من خوبم
& : خوبه عزیزم منم خوبم
@ : خب دخترم بریم سر اصل مطلب برایه این گفتم بیای اینجا چون من و عموت قراره امروز ساعت 6 عصر
به یه سفره کاری به فرانسه بریم و قراره که جونگکوک در نبود من ازت مراقبت کنه
+ : اما پدر من که خودم از پس خودم بر میام نیازی نیست ایشون یا کسه دیگه ای تو زحمت بندازید عموم گفت :
& : نه دخترم این چه حرفیه چه زحمتی تازه جونگکوک هم تنهاست و ازت مراقبت میکنه مگه نه پسرم ؟
جونگکوک که سرش تو گوشیش بود از روی مبل بلند شد و اومد سمتمون و گفت :
- : اوه سلام دختر عمو از دیدنتون خوشحالم
+ : آ سلام جونگکوک منم همینطور
@ : خب پس دیگه مشکلی نیست؟!
+ : خواستم چیزی بگم که جونگکوک گفت
- : نه عموجان خیالتون راحت من حواسم به همهچیز هست و همینطور به یونا خانوم
+ : زیر چشمی نگاش کردم و با خودم گفتم من نیازی به مراقبت کسی ندارم
#تابه-قوانین-ویسگون
۱.۸k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.