☆سه پارتی☆وقتی تو مدرسه قلدرت بود و عاشقت هم بود (علامت ا
☆سه پارتی☆وقتی تو مدرسه قلدرت بود و عاشقت هم بود (علامت ا/ت+ علامت لیکسی-) p2
تو به دستشویی رفت و دلت رو گرفتی تا خونی که ازت داشت می اومد بند بیاد و اما درت بیشتر میشد...
هیونجین اومد تو دستشویی و بغلت کرد و سعی کرد که با مالش دادن دلت حالت رو خوب کنه
خونت بند اومد و رفتید تو کلاس و تو به صندلیت نگاه کردی و دیدی که پونز رو صندلیت بود، پونز هارو کنار کشیدی و نشستی
فلیکس رو لباست داشت نقاشی میکشید، هیونجین به فلیکس گفت تا کارش رو تموم کنه...
معلم: ما امروز یه پروژه داریم..
معلم تو و فلیکس رو به عنوان هم گروهی انتخاب کرد
وقتی مدرسه تموم شد فلیکس درخاستی بهت داد
-ا/ت، برای پروژه میای خونه ی من...؟ من تنها زندگی میکنم...
+باشه... ولی لطفا اینه صبح جرم نده با اون مدادت
خندید و باشه ی کیوتی بهت گفت
با فلیکس به خونش رفتید
خونه ی فلیکس یه استخر و چندتا عکس از گروه مورد علاقش از کی پاپ داشت
+واو... عجب اتاقی...!
-مرسی...
+من میرم لباسم رو عوض کنم
-اکی
لباستو عوض کردی و از اتاق بیرون اومدی،موهای قهوهیت باز بود و با چشای آبیت بهش نگاه میکردی
+لباسم خوشگله؟
وقتی فلیکس بهت نگاه کرد یه ثانیه ای عاشقت شد... فکر میکرد که قلب نتهاش یکی رو پیدا کرده
بهت خیره شده بود
+با تو ام! خوشگله لباسم؟
-ا-اره... اره....
+دیوونه شدی؟!
-نه... فقط به یچیزی داشتم فکر میکردم... بیا پروژه رو شروع کنیم
سرت رو تکون دادی.. لپتاپت رو برداشتی و شروع کردی به نوشتن پروژت و توضیح دادن چند چیز تو پروژت اما فلیکس داشت به صورت زیبات نگاه میکرد
متوجه شدی داره بهت نگاه میکنه
+فلیکس، دیوونه ای؟
-ها؟ نه، چطور؟
+چرا به من نگاه میکنی؟
-اممم... همینجوری...
سعی میکرد مختو بزنه بخاطر همین ادامه داد
-فقط داستم به صورت زیبات نگاه میکردم... و میگفتم که چقدر زیبایی....
ادامه برای پارت بعدیییی
تو به دستشویی رفت و دلت رو گرفتی تا خونی که ازت داشت می اومد بند بیاد و اما درت بیشتر میشد...
هیونجین اومد تو دستشویی و بغلت کرد و سعی کرد که با مالش دادن دلت حالت رو خوب کنه
خونت بند اومد و رفتید تو کلاس و تو به صندلیت نگاه کردی و دیدی که پونز رو صندلیت بود، پونز هارو کنار کشیدی و نشستی
فلیکس رو لباست داشت نقاشی میکشید، هیونجین به فلیکس گفت تا کارش رو تموم کنه...
معلم: ما امروز یه پروژه داریم..
معلم تو و فلیکس رو به عنوان هم گروهی انتخاب کرد
وقتی مدرسه تموم شد فلیکس درخاستی بهت داد
-ا/ت، برای پروژه میای خونه ی من...؟ من تنها زندگی میکنم...
+باشه... ولی لطفا اینه صبح جرم نده با اون مدادت
خندید و باشه ی کیوتی بهت گفت
با فلیکس به خونش رفتید
خونه ی فلیکس یه استخر و چندتا عکس از گروه مورد علاقش از کی پاپ داشت
+واو... عجب اتاقی...!
-مرسی...
+من میرم لباسم رو عوض کنم
-اکی
لباستو عوض کردی و از اتاق بیرون اومدی،موهای قهوهیت باز بود و با چشای آبیت بهش نگاه میکردی
+لباسم خوشگله؟
وقتی فلیکس بهت نگاه کرد یه ثانیه ای عاشقت شد... فکر میکرد که قلب نتهاش یکی رو پیدا کرده
بهت خیره شده بود
+با تو ام! خوشگله لباسم؟
-ا-اره... اره....
+دیوونه شدی؟!
-نه... فقط به یچیزی داشتم فکر میکردم... بیا پروژه رو شروع کنیم
سرت رو تکون دادی.. لپتاپت رو برداشتی و شروع کردی به نوشتن پروژت و توضیح دادن چند چیز تو پروژت اما فلیکس داشت به صورت زیبات نگاه میکرد
متوجه شدی داره بهت نگاه میکنه
+فلیکس، دیوونه ای؟
-ها؟ نه، چطور؟
+چرا به من نگاه میکنی؟
-اممم... همینجوری...
سعی میکرد مختو بزنه بخاطر همین ادامه داد
-فقط داستم به صورت زیبات نگاه میکردم... و میگفتم که چقدر زیبایی....
ادامه برای پارت بعدیییی
۱۰.۱k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.