☆سه پارتی☆وقتی تو مدرسه قلدرت بود و عاشقت هم بود (علامت ا
☆سه پارتی☆وقتی تو مدرسه قلدرت بود و عاشقت هم بود (علامت ا/ت + و علامت لیکسی-) p3 پارت اخر
وقتی فلیکس اون رو بهت گفت گونه هات قرمز شد
-گونه هات قرمز شده...
+امم. نه نشده...
ادامه دادی تا پروژت رو تموم کنی که فلیکس از پشت بغلت کرد...
+دیوونه! چیکار میکنی!؟
-دلم بغل میخاست
+منو باید بغل کنییی؟!
-چرا که نه؟
تو بغلت فشردت و محکم تر بغلت کرد
بعد از چند ساعت خابت برد
فلیکس به صورت براید استایل بغلت کرد و روی تخت گذاشتت و پتو رو روی تو کشید
اومد کنارت دراز کشید و بغلت کرد
صبح روز بعد بیدار شدی و دیدی فلیکس بغلت کرده... گونه هات قرمز شده بود و پاشدی رفتی تا صبحونه درست کنی...
موقعی که داشتی پنیر ها رو خورد میکردی یه جسم گرمی از پشت بغلت کرد
روتو بهش کردی و دیدی فلیکس بغلت کرده...
+ترسوندی منو!
-ببخشید دیگه عشقم...
+عشقم؟ من مگه دوست دختره توعم؟
-نیستی؟
+نه... نیستم...
-نه... یا باید دوست دخترم بشی یا مجبوری بشی!
تو هیچ جوابی ندادی
-جواب بده... کدوم گزینه؟
+گزینه ی هیچکدام
-گزینه ی سوم نداشتیم...
+باشه... گزینه ی دوم
فلیکس بغلت کرد و اروم و عمیق بوست کرد
تو نزاشتی که به بوس کردنت ادامه بده، برگشتی و ادامه دادی که صبحونه رو درست کنی
از اون روز به بعد تو باهاش صمیمی شدی
روزی وقتی رفتی مدرسه فلیکس جلوی هیونجین بوست کرد
هیونجین داشت حسودی میکرد ولی براش زیاد مهم نبود اما داشت گریش میگرفت
-سارانگه(عشقم)... بیا بریم تو کلاس
دستت رو گرفت و تو کلاس رفتید
هیونجین اومد پیشت
هیونجین: ا/ت، فلیکس دوست پسرته؟
سرت رو تکون دادی با لبخند نگاش کردی که فلیکس دوباره حسودیش گل کرد و اومد و بغلت کرد
the end
پایان
وقتی فلیکس اون رو بهت گفت گونه هات قرمز شد
-گونه هات قرمز شده...
+امم. نه نشده...
ادامه دادی تا پروژت رو تموم کنی که فلیکس از پشت بغلت کرد...
+دیوونه! چیکار میکنی!؟
-دلم بغل میخاست
+منو باید بغل کنییی؟!
-چرا که نه؟
تو بغلت فشردت و محکم تر بغلت کرد
بعد از چند ساعت خابت برد
فلیکس به صورت براید استایل بغلت کرد و روی تخت گذاشتت و پتو رو روی تو کشید
اومد کنارت دراز کشید و بغلت کرد
صبح روز بعد بیدار شدی و دیدی فلیکس بغلت کرده... گونه هات قرمز شده بود و پاشدی رفتی تا صبحونه درست کنی...
موقعی که داشتی پنیر ها رو خورد میکردی یه جسم گرمی از پشت بغلت کرد
روتو بهش کردی و دیدی فلیکس بغلت کرده...
+ترسوندی منو!
-ببخشید دیگه عشقم...
+عشقم؟ من مگه دوست دختره توعم؟
-نیستی؟
+نه... نیستم...
-نه... یا باید دوست دخترم بشی یا مجبوری بشی!
تو هیچ جوابی ندادی
-جواب بده... کدوم گزینه؟
+گزینه ی هیچکدام
-گزینه ی سوم نداشتیم...
+باشه... گزینه ی دوم
فلیکس بغلت کرد و اروم و عمیق بوست کرد
تو نزاشتی که به بوس کردنت ادامه بده، برگشتی و ادامه دادی که صبحونه رو درست کنی
از اون روز به بعد تو باهاش صمیمی شدی
روزی وقتی رفتی مدرسه فلیکس جلوی هیونجین بوست کرد
هیونجین داشت حسودی میکرد ولی براش زیاد مهم نبود اما داشت گریش میگرفت
-سارانگه(عشقم)... بیا بریم تو کلاس
دستت رو گرفت و تو کلاس رفتید
هیونجین اومد پیشت
هیونجین: ا/ت، فلیکس دوست پسرته؟
سرت رو تکون دادی با لبخند نگاش کردی که فلیکس دوباره حسودیش گل کرد و اومد و بغلت کرد
the end
پایان
۱۵.۶k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.