روی تخت دراز کشیده بودمبعد از ساعتها بغض و حرف زدن با خو

روی تخت دراز کشیده بودم،بعد از ساعتها بغض و حرف زدن با خودم چشم هایم کم کم داشتند بسته می شدند و دست و پایم خمیازه می کشیدند. خواب بهترین چیزی بود که می توانست به سراغ کسی که دلتنگی تمام وجودش را گرفته برود،در آن موقع می توانستی مطمئن شوی که خوشبخت ترین آدم روی زمین هستی.
چشم هایم داشتند بسته می شدند و من میتوانستم احساس خوشبختی کنم،ولی همیشه خاطره ها قدرتمندترین سلاح برای کشتن خوشبختی ات هستند،آنها قدرت این را دارند که به سادگی دمار از حال خوبت در آورند. مثل خاطره ی اولین دیدار،مثل شب بخیر گفتن هایی که دوس داشتی بعد از چند ثانیه پیامی بیاید که ...عزیزم می شه نخوابی آخه دلم برات تنگ میشه...مثل دیوانگی های همیشگی زیر باران،مثل...
صدایی داشت تمام مرا به بازی می گرفت،صدایی که همرنگ خداحافظی تو بود،صدایی که قسم خورده بود خواب و خوشبختی را از سر و آغوشم بگیرد. صدایی که پر از سکوت بود،صدایی که شبیه نبودنت بود،صدایی که نامش دلتنگی بود...
دلتنگ شدم،دلتنگی موسیقی غمناکیست که بدون هیچ تلاشی می تواند تمام وجودت را پر از بغض کند و مثل هر شب دلتنگی با صدایی به سیاهی رفتنت به سراغم آمده بود تا مرا از آغوش خوشبختی جدا کند،خواب از سرم پریده بود و می دانستم فرسنگ ها و قرنها با خوشبختی فاصله دارم.
آدم روزها نمی داند چه مرگش است ولی شب ها برای تک تک بغض هایش میتواند هزاران دلیل بیاورد و من می دانستم چه مرگم هست،من نه خواب می خواستم،نه خوشبختی!من برای داشتن خواب و خوشبختی فقط یک چیز میخواستم،من تو را میخواستم و دلتنگی می دانست که تو نخواهی آمد که قسم خورده بود هیچوقت تنهایم نگذارد...
#صفا_سلدوزی
دیدگاه ها (۴)

عشق، آدمیّت است... !#سعدی🍀

شعبده باز بود!گفت دوستت دارم؛و منپرنده شدم♥

.دیروز زنی را دیدم که مرده بودو مثل ما نفس می‌کشیدراستی یک ز...

😢 😭 😑

چپتر ۴ _ شعله ای در دلروزها برای لیندا مثل قفسی بسته بود.زند...

صحنه پارت دهم

ای کاش میشد دلتنگی رو مثل یه بیماری درمون کردمیرفتیم دکتر و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط