پارت 5
پارت 5
غذامو خوردم رفتم
تو اتاقم جونگکوک اومد
کوک: هی
ا.ت: باز چته
کوک:پامو ببین چیکار
کردی
ا.ت: حقت بود
کوک:به بابا میگم
ا.ت: چیزی گفتی خودت
میدونی
کوک:چیکار میخوای بکنی
ا.ت: پات و ببین متوجه
میشی
کوک: حالا با کی
میخوای بری سرقرار
ا.ت: گفتم که بهت مربوط
نیست
کوک: کدوم دیوونه ای
که میخواد با تو قرار
بزاره
ا.ت: خیلی جذاب تر و
خوشتیب تر از تو
کوک: مگه همچین کسی
هم وجود داره(ولی اینو راست گفت)
ا.ت: تو چرا زنممگیری از دستت راحت شم
کوک:تو چیکار به زن گرفتن من داری
ا.ت: راستی یه ماه از
جینا خبری نیست کجا
رفتن
کوک: تو دید فرار کرد
ا.ت: دارم راست میگم
اگه نگفتی به بابات میگم
ازش خوشت میاد
کوک: چی از او خوشم
بیاد اون مثل خواهرمه
ا.ت: خیلی هم شبیه خواهرته
میبینم هرشب پیششی
کوک:درمورد کار حرف میزنیم
ا.ت: چه کاریه که تمومی نداره
کوک:هی اینو بدون من از او
خوشم نمیاد
ا.ت: یعنی ازش متنفری
کوک: منظورم این نبود
گفتم که دوسش دارم
فقط به عنوان دختر
عمو
ا.ت: خب الان برو گورتو
گم کن
کوک: چطور دلت میاد
با من اینجوری حرف
بزنی
ا.ت: بهت میگم برو گمشو
کوک: مودبانه بگو میرم
ا.ت: آقای جئون جونگکوک
از اتاق من میروید بیرون
کوک: حالا شد باشه
رفتم بابای
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب
یه لباس مناسب پوشیدم
رفتم پایین که بخوام برم
سرقرار
جینز: کجا
ا.ت: میرم زود برمیگردم
جینز: الان میگم جونگکوک
بیاد ببرت
ا.ت: نه ممنون خودم میرم
جینز: نه وایسا جونگکوک
جونگکوک: چیه
جینز: ا.ت روببر بیرون
#کوک
#فیک
#سناریو
غذامو خوردم رفتم
تو اتاقم جونگکوک اومد
کوک: هی
ا.ت: باز چته
کوک:پامو ببین چیکار
کردی
ا.ت: حقت بود
کوک:به بابا میگم
ا.ت: چیزی گفتی خودت
میدونی
کوک:چیکار میخوای بکنی
ا.ت: پات و ببین متوجه
میشی
کوک: حالا با کی
میخوای بری سرقرار
ا.ت: گفتم که بهت مربوط
نیست
کوک: کدوم دیوونه ای
که میخواد با تو قرار
بزاره
ا.ت: خیلی جذاب تر و
خوشتیب تر از تو
کوک: مگه همچین کسی
هم وجود داره(ولی اینو راست گفت)
ا.ت: تو چرا زنممگیری از دستت راحت شم
کوک:تو چیکار به زن گرفتن من داری
ا.ت: راستی یه ماه از
جینا خبری نیست کجا
رفتن
کوک: تو دید فرار کرد
ا.ت: دارم راست میگم
اگه نگفتی به بابات میگم
ازش خوشت میاد
کوک: چی از او خوشم
بیاد اون مثل خواهرمه
ا.ت: خیلی هم شبیه خواهرته
میبینم هرشب پیششی
کوک:درمورد کار حرف میزنیم
ا.ت: چه کاریه که تمومی نداره
کوک:هی اینو بدون من از او
خوشم نمیاد
ا.ت: یعنی ازش متنفری
کوک: منظورم این نبود
گفتم که دوسش دارم
فقط به عنوان دختر
عمو
ا.ت: خب الان برو گورتو
گم کن
کوک: چطور دلت میاد
با من اینجوری حرف
بزنی
ا.ت: بهت میگم برو گمشو
کوک: مودبانه بگو میرم
ا.ت: آقای جئون جونگکوک
از اتاق من میروید بیرون
کوک: حالا شد باشه
رفتم بابای
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب
یه لباس مناسب پوشیدم
رفتم پایین که بخوام برم
سرقرار
جینز: کجا
ا.ت: میرم زود برمیگردم
جینز: الان میگم جونگکوک
بیاد ببرت
ا.ت: نه ممنون خودم میرم
جینز: نه وایسا جونگکوک
جونگکوک: چیه
جینز: ا.ت روببر بیرون
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۵.۵k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.