پارت

پارت۲۹
خانم وکیل


در راه همینطور در ذهنم همچیز را مرور میکردم ، سناریو های زیادی در ذهنم بود که فقط با پیدا شدن صاحب انگشتر پیدا میشد...بلاخره بعد از چندین ساعت به آدرسی که پیرمرد داده بود رسیدم ، خونه ای کوچیک روبه دریا ، جلوتر رفتم هرچقدر در زدم و صدا کردم کسی در رو باز نکرد تا اینکه یه زن جوون از خونه ی کناری بیرون اومد



±سلام خانم ، این خونه ، خونه ی استاد کانگ هست؟ من یه چیزی دارم که حتما باید ازشون راجبش بپرسم


.اره، اینجا خونه ی آقای کانگه ، اما خب بیچاره ۲ ماه قبل بردنش خانه ی سالمندان ، چون خیلی کهن سال شده بود و به سختی راه میرفت...آدرسش رو بهتون میدم برید اونجا



بعد از گرفتن آدرس خداحافظی کردمو و به سمت خونه ی سالمندانی که آدرسش رو داده بود رفتم بین راهم یه دسته گل گرفتم و دوباره به مسیرم ادامه‌ دادم.
گل رو برداشتم و وارد شدم، از پرستار خواستم تا به اتاق استاد کانگ ببرتم... پرستار در رو با تقه ای باز کرد ، نگاهم روی پیرمرد پیری که روی تخت نشسته و به پنجره چشم دوخته بود ، کشده شد ، پرستار با گفتن اینکه تنهاتون میزارم خارج شد... جلوتر رفتم ، گل رو روی میز گذاشتم و رویه صندلی نشستم



±سلام استاد کانگ...امیدوارم که حالتون خوب باشه



لبخندی زد و سری تکون داد



کانگ: ممنونم ازت ، اما راستش رو بخوای به خاطرت نمیارم
یکی از شاگرد هامی؟



±نه استاد ، من لی سونهی وکیل پرونده قتل خانمی به اسم اوه یون سه هستم...ایشون رو میشناسید ؟


کمی فکر کرد


کانگ: اسمشون برام آشناست اما دقیقاً یادم نیست کجا شنیدمش ولی متاسفم باید برای شما آدم نزدیکی بوده باشه که بخاطرش تا اینجا اومدید، کمکی از دستم بر میاد؟


±بله استاد ، وقتی رفته بودم خونه ی اون برای بررسی بیشتر کنار کمد یه انگشتر خونی پیدا کردم و سریع بردمش تا ببینم ارزش و قیمتش چقدره ، و وقتی صاحب اونجا گفت این یه انگشتر دست سازه و سازندش رو میشناسن خیلی امیدوار شدم، ایشون گفتن که شما ساختیدش ، انگشتر رو آوردم تا ببینیدش و اگر یادتون بیاد بهم بگید برای کی ساختیدش چون میتونه مال قاتل پرونده باشه


منتظر نگاهم کرد که انگشتر رو بیرون آوردم و تویه همون نگاه اول انگار شناختش


±صاحبش رو میشناسیدش مگه نه؟


.بله میشناسم!...
دیدگاه ها (۰)

پارت ۳۰خانم وکیل ±ک..کیه؟.... حدودا ۲۴‌ سال پیش سال پیش یه ز...

پارت۳۱خانم وکیل ±تو..تو اینجا چیکار میکنی؟هیچ چیز نمیگفت ، ف...

پارت ۱۲استاد مننمیدونم ساعت چند بود که با حس تشنگی زیاد از خ...

پارت ۱۱ استاد منبابا به حرف خاله ی چان سری تکون داد و نگاهش ...

پارت ۳۷خانم وکیلاز خواب بیدار شدم ، هوا تاریک بود ، نگاهم به...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط