من دوستت دارم دیونه پارت۱۱۸ ترس بزرگی به دلم رخنه کرد.میت
من دوستت دارم دیونه #پارت۱۱۸ #ترس بزرگی به دلم رخنه کرد.میترسیدم اتفاقی بیفته، امیرکه عین داداشه برام ازم فاصله بگیره وباهام مثل غریبه هارفتارکنه. . سیناداشت بامن بدبازییو میکرد.
-من میرم مطب تو هم هروقت خواستی بری دیدنش بگومنم میام دنبالت.
-لازم نکرده خودم تنهایی میرم ببینم دردش چیه؟
-دردش پوله پسره ای عقده ای بیشرف،
ازاتاق امیربیرون امدم اعصابم حسابی به هم ریخته بود ،مطب نمیتونستم برم چون اصلا تمرکز نداشتم.مطبو بابای سروش دراختیارم گذاشت بخاطرسروش که تازگیا کمی پرسروصداتروپرانرژی ترشده بودومن اینو مدیون آرشین بودم که هوای سروشو حسابی داشت،،
گوشیموازجیبم بیرون آوردمو شماره ای رویارو گرفتم بعدازچندتا بوق جواب داد،
-الو..صداش گرفته بود.
-خوبی؟
-بله ممنون .عرفان این امیرچش شده چراداره اینجوری میکنه.
-همش زیرسرپسرعموته میخواد انتقام بگیره ،
-چی .سینا؟
-آره .امروز باامیرقرار گذاشته نمیدونم چه چیزای میخوادتوکلش بندازه .امیرم ساده،
-عرفان سینا تورواون صبح که داشتی ازحیاتمون بیرون میرفتی دیده بود ..بغیرازاون دوشب دیگه هم دیده بودامده بودی..این همه میومدی چرامن تورو نمیدیدم عرفان ،میومدی چیکار؟؟
چشمامو باحرص روهم فشردمو لعنتی نثارش کردم
-لعنت به سینا لعنت.
اصلا گیج شده بودم نمیدونستم باید چیکارکنم.
گوشی رو قطع کردمو جیبم گذاشتم یه ماشین گرفتمو سمت شرکتی که سینابود راه افتادم.بعدازرسیدن کرایه روحساب کردمو داخل شدم..
-سلام خانم اتاق سیناستوده کدومه؟
-همین درقهویه ولی الان جلسه دارن.سمت درراه افتادم..
-کجا آقامنتظر باشیدتاجلسش تموم میشه بی توجه به حرف منشیه دراتاقو باز کردموداخل شدم یه نفراونجابودوداشتن باهم صحبت میکردن.بادیدن من سرشو بلند کردو نیشخندی زد.
-آقای ستوده من گفتم جلسه دارین ولی..
-موردی نداره دختره نگاه عصبی به من انداخت و رفت بیرون سینارو کرد سمت همون مرده وگفت ؛
-آقای فرخی جدأازهمکاری باشماخوشحالم باقی جلسمون باشه براپس فردااگه موردی نداره..
-نه هیچ موردی نداره پس فردا میبینمتون ازجاش بلند شد باسینا خداحافظی کردورفت..
-به به ببین کی اینجاست آقای روانشناس..چی میخوری بیارن برات .بااعصبانت مشت محکمی به صورتش زدم .
-اینو میخورم کثافت.چرامیخوای میونه ای منو امیرو خراب کنی.بادخترعموت مشکل داری پای منو وسط نکش عوضی.به چی میخوای برسی،.اونم نامردی نکردو مشتی به صورتم زد،
-امیربه دوست خیانتکاری مثل تو نیاز نداره تایه دوستی مثل توهست نیازی به دشمن نیست..عربده کشیدم..
-خفه شو بیشرف بخاطر پول چرامیخوای زندگی دختر عموتو خراب کنی .آشغال ..
نویسنده؛S.ma.Eh
-من میرم مطب تو هم هروقت خواستی بری دیدنش بگومنم میام دنبالت.
-لازم نکرده خودم تنهایی میرم ببینم دردش چیه؟
-دردش پوله پسره ای عقده ای بیشرف،
ازاتاق امیربیرون امدم اعصابم حسابی به هم ریخته بود ،مطب نمیتونستم برم چون اصلا تمرکز نداشتم.مطبو بابای سروش دراختیارم گذاشت بخاطرسروش که تازگیا کمی پرسروصداتروپرانرژی ترشده بودومن اینو مدیون آرشین بودم که هوای سروشو حسابی داشت،،
گوشیموازجیبم بیرون آوردمو شماره ای رویارو گرفتم بعدازچندتا بوق جواب داد،
-الو..صداش گرفته بود.
-خوبی؟
-بله ممنون .عرفان این امیرچش شده چراداره اینجوری میکنه.
-همش زیرسرپسرعموته میخواد انتقام بگیره ،
-چی .سینا؟
-آره .امروز باامیرقرار گذاشته نمیدونم چه چیزای میخوادتوکلش بندازه .امیرم ساده،
-عرفان سینا تورواون صبح که داشتی ازحیاتمون بیرون میرفتی دیده بود ..بغیرازاون دوشب دیگه هم دیده بودامده بودی..این همه میومدی چرامن تورو نمیدیدم عرفان ،میومدی چیکار؟؟
چشمامو باحرص روهم فشردمو لعنتی نثارش کردم
-لعنت به سینا لعنت.
اصلا گیج شده بودم نمیدونستم باید چیکارکنم.
گوشی رو قطع کردمو جیبم گذاشتم یه ماشین گرفتمو سمت شرکتی که سینابود راه افتادم.بعدازرسیدن کرایه روحساب کردمو داخل شدم..
-سلام خانم اتاق سیناستوده کدومه؟
-همین درقهویه ولی الان جلسه دارن.سمت درراه افتادم..
-کجا آقامنتظر باشیدتاجلسش تموم میشه بی توجه به حرف منشیه دراتاقو باز کردموداخل شدم یه نفراونجابودوداشتن باهم صحبت میکردن.بادیدن من سرشو بلند کردو نیشخندی زد.
-آقای ستوده من گفتم جلسه دارین ولی..
-موردی نداره دختره نگاه عصبی به من انداخت و رفت بیرون سینارو کرد سمت همون مرده وگفت ؛
-آقای فرخی جدأازهمکاری باشماخوشحالم باقی جلسمون باشه براپس فردااگه موردی نداره..
-نه هیچ موردی نداره پس فردا میبینمتون ازجاش بلند شد باسینا خداحافظی کردورفت..
-به به ببین کی اینجاست آقای روانشناس..چی میخوری بیارن برات .بااعصبانت مشت محکمی به صورتش زدم .
-اینو میخورم کثافت.چرامیخوای میونه ای منو امیرو خراب کنی.بادخترعموت مشکل داری پای منو وسط نکش عوضی.به چی میخوای برسی،.اونم نامردی نکردو مشتی به صورتم زد،
-امیربه دوست خیانتکاری مثل تو نیاز نداره تایه دوستی مثل توهست نیازی به دشمن نیست..عربده کشیدم..
-خفه شو بیشرف بخاطر پول چرامیخوای زندگی دختر عموتو خراب کنی .آشغال ..
نویسنده؛S.ma.Eh
۴۴.۹k
۱۴ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.