جیمین « لبتاب روی میز رو هل دادم ستمش و گفتم « وای به حال
جیمین « لبتاب روی میز رو هل دادم ستمش و گفتم « وای به حالت اگه نتونی پیداش کنی.....اون موقع تاوان این شکست رو با مرگت میپردازی.....
جیهوپ « دلم میخواست ببرمش و اونو قاطی این ماجرا نکنم اما دیر شده بود.....ده دقیقه ای میشد که لبتاب رو به لونا داده بودن و هیچ اتفاقی نیوفتاده بود.....اگه موفق نمیشد جیمین اونو میکشت...عصبی دستی به موهام زدم...
تهیونگ « از سر جام بلند شدم و دستم رو روی شونه هاش گذاشتم..ده دقیقه اس که داری با این لبتاب ور میری....چه غلطی میکنی پس؟ چرا هنوز جان رو پیدا نکردی....
لونا « یه کم دیگه بهم زمان بدید....پیداش میکنم
جیمین « تهیونگ بیا این ور....فقط پنج دقیقه دیگه زمان داری حواستو جمع کن.....
لونا « بالاخره دقیقه نود رد موبایل جان رو زدم و توی نقشه مکانش رو نشون داد.....ارباب پیداش کردم....با گفتن این جمله ارباب و تهیونگ اومدن بالای سرمــ
تهیونگ « الان آدرس رو برای افراد میفرستم....کارت خوب بود خانم کوچولو...
جیمین « سریع عمل کن تهیونگ...( به لونا نگاه کرد) تو فعلا میتونی بری....اما دم دست باش باهات کار دارم.....
لونا « از سر جام بلند شدم و همون جور که میهی دستم رو میکشید از اتاق ارباب خارج شدیم....
میهی « گاو....گوساله....خیلی خری...این چه غلطی بود کردی تو احمق...معلوم نیست بعدش باهات چه کاری داره.....ای خدا
لونا « آروم باش چیزی نشده که....تازه ارباب رو نجاتم دادم
جیهوپ « فسقلی با این کارت وارد دایره مرگ شدی....میفهمی؟
لونا « برگشتم و به جیهوپ نگاه کردم.....چ...چی؟ دایره مرگ چیه؟
جیهوپ « دنبالم بیاین....
لونا « با تعجب دنبال جیهوپ رفتم که وارد یکی از اتاق های ممنوعه شد.....با تردید دنبالش وارد اتاق شدیم با صحنه های وحشتناکی روبه رو شدیم..... مانیتور های داخل اتاق 15 تا اتاق رو نشون میداد که داخلش هر کدوم یه نفر رو به بدترین شکل ممکن شکنجه میکردن.....میهی از ترس چشماشو بسته بود.....این....اینا چیه؟
جیهوپ « جایی که اربابت جیمین رئیس اونه.....بهش میگن دایره مرگ...کافیه اشتباهی ازت سر بزنه اون موقع همین بلا سر تو میاد.....( به مانیتور ها اشاره کرد) به عبارتی دارک وب!
لونا « اما من...من فقط یه هک انجام دادم.....
جیهوپ « فکر میکنی حالا که جان رو هک کردی و به اطلاعات سرورش دسترسی داری ولت میکنن؟ جیمین برای همین گفت بعدا بری پیشش....اههه لونا من با تو چیکار کنم دختر.... فعلا برو به کارات برس....
لونا « با اینکه فکرم حسابی درگیر شده بود اما مشغول شدم و نمیدونم چقدر گذشت که نگاهی به پنجره کردم و دیدم شب شده.....به بهونه اوردن آب سطل آبی برداشتم و رفتم سمت حوضه توی محوطه....سطل آب رو گذاشتم توی حوض منتظر شدم....ماه امشب کامل بود.....
جیهوپ « دلم میخواست ببرمش و اونو قاطی این ماجرا نکنم اما دیر شده بود.....ده دقیقه ای میشد که لبتاب رو به لونا داده بودن و هیچ اتفاقی نیوفتاده بود.....اگه موفق نمیشد جیمین اونو میکشت...عصبی دستی به موهام زدم...
تهیونگ « از سر جام بلند شدم و دستم رو روی شونه هاش گذاشتم..ده دقیقه اس که داری با این لبتاب ور میری....چه غلطی میکنی پس؟ چرا هنوز جان رو پیدا نکردی....
لونا « یه کم دیگه بهم زمان بدید....پیداش میکنم
جیمین « تهیونگ بیا این ور....فقط پنج دقیقه دیگه زمان داری حواستو جمع کن.....
لونا « بالاخره دقیقه نود رد موبایل جان رو زدم و توی نقشه مکانش رو نشون داد.....ارباب پیداش کردم....با گفتن این جمله ارباب و تهیونگ اومدن بالای سرمــ
تهیونگ « الان آدرس رو برای افراد میفرستم....کارت خوب بود خانم کوچولو...
جیمین « سریع عمل کن تهیونگ...( به لونا نگاه کرد) تو فعلا میتونی بری....اما دم دست باش باهات کار دارم.....
لونا « از سر جام بلند شدم و همون جور که میهی دستم رو میکشید از اتاق ارباب خارج شدیم....
میهی « گاو....گوساله....خیلی خری...این چه غلطی بود کردی تو احمق...معلوم نیست بعدش باهات چه کاری داره.....ای خدا
لونا « آروم باش چیزی نشده که....تازه ارباب رو نجاتم دادم
جیهوپ « فسقلی با این کارت وارد دایره مرگ شدی....میفهمی؟
لونا « برگشتم و به جیهوپ نگاه کردم.....چ...چی؟ دایره مرگ چیه؟
جیهوپ « دنبالم بیاین....
لونا « با تعجب دنبال جیهوپ رفتم که وارد یکی از اتاق های ممنوعه شد.....با تردید دنبالش وارد اتاق شدیم با صحنه های وحشتناکی روبه رو شدیم..... مانیتور های داخل اتاق 15 تا اتاق رو نشون میداد که داخلش هر کدوم یه نفر رو به بدترین شکل ممکن شکنجه میکردن.....میهی از ترس چشماشو بسته بود.....این....اینا چیه؟
جیهوپ « جایی که اربابت جیمین رئیس اونه.....بهش میگن دایره مرگ...کافیه اشتباهی ازت سر بزنه اون موقع همین بلا سر تو میاد.....( به مانیتور ها اشاره کرد) به عبارتی دارک وب!
لونا « اما من...من فقط یه هک انجام دادم.....
جیهوپ « فکر میکنی حالا که جان رو هک کردی و به اطلاعات سرورش دسترسی داری ولت میکنن؟ جیمین برای همین گفت بعدا بری پیشش....اههه لونا من با تو چیکار کنم دختر.... فعلا برو به کارات برس....
لونا « با اینکه فکرم حسابی درگیر شده بود اما مشغول شدم و نمیدونم چقدر گذشت که نگاهی به پنجره کردم و دیدم شب شده.....به بهونه اوردن آب سطل آبی برداشتم و رفتم سمت حوضه توی محوطه....سطل آب رو گذاشتم توی حوض منتظر شدم....ماه امشب کامل بود.....
۵.۳k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.