پارت ۲ دوست پسر بد
که دیدم یه نفر اومدن سر میز اون دختره
فکر کنم یا مست بود یا منحرف داشتم میرفتم نزدیک بعد با خورم فکر کردم شاید آشناش باشه
پس همین جوری نگاه کردم ببینم چی میگه
(علامت آقاعه ÷ )
÷سلام خوشگله
=سلام (مست)
اون مرده رفت و دقیقا نشت بغل اون دختره و به شدت داشت خودش رو به اون میچسبوند
که یک دفعه دیدم دستش رو کشید روی پای دختره که گفت
= آجوشیییی(کمی داد)
سریع رفتم سمت میز اونا
دست اون منحرف رو گرفتم و انداختمش زمین و ۴ ۵ تا مشت زدم تو صورتش که دختره گفت
=بسههه
دست از زدنش برداشتم که یهو منحرفه بلد شد و رفت
رفتم سمت دختره که دیدم ا.ت هست
*ا.ت*
منحرفه فرار کرد
رفتم جلوی آقا عه دیدم رئسمه
تعجب کردم
بعد از سلام و احوال پرسی
نشت پیشم و اونم یه آبجو خورد
که من کاملا مست شدم و بیهوش شدم(دیدین وقنی مینوشن بیهوش میشن.... اره )
*کوک*
قلوپ اخر رو که خوردم سر ا.ت افتاد روی میز
لبخندی زدم خیلی کیوت بود
بلندش کردم و بردم توی ماشینم نمیدونستم خونش کجاس بردم خونه ی خودم
رسیدیم
میخواستم براید استایل بغلش کنم که یهو بند سر شونه هاش افتاد
پوست بدنش سفید بود ریزه میزه بود .... سرمو تکون دادم که هواسم پرت بشه
بردمش تو خونه
گذاشتمش رو تختم با خودم گفتم
+پس من کجا بخوابم😐(خونش فقط دوتا اتاق داره یه اتاق خواب که یه تخت دونفره توشه یه اتاق کار که میز و این جور چیزا توشه)
فعلا میرم شام بخورم....
*ا.ت*
پاشدم دیدم توی اتاق خیلی شیک خوابیدم (اسلاید بعد)
باخودم گفتم
=یعنی الان کجام
سریع از اتاق رفتم بیرون دیدم رئسم داره شام میپزه
=سلام
+اوه بیدار شدی
=بله(خجالت)
کیفمو برداشتم و گفتم
=من دیگه میرم
+اووو عمرا اجازه بدم بری این وقت شب..؟
=اخه من لباسم راحت نیست(زیر لب)
+وایسا الان بهت لباس راحت میدم ولی یکم بزرگته😶
تو دلم گفتم
=واو عجب شنوایی داره
=باشه پس من لباسم رو عوض کنم
(بهش یه لباس داد)
رفت توی اتاق بپوشه ولی...
بچه ها ببخشید من دیروز نوشته بودم ولی نت نداشتم بزارم😓
فکر کنم یا مست بود یا منحرف داشتم میرفتم نزدیک بعد با خورم فکر کردم شاید آشناش باشه
پس همین جوری نگاه کردم ببینم چی میگه
(علامت آقاعه ÷ )
÷سلام خوشگله
=سلام (مست)
اون مرده رفت و دقیقا نشت بغل اون دختره و به شدت داشت خودش رو به اون میچسبوند
که یک دفعه دیدم دستش رو کشید روی پای دختره که گفت
= آجوشیییی(کمی داد)
سریع رفتم سمت میز اونا
دست اون منحرف رو گرفتم و انداختمش زمین و ۴ ۵ تا مشت زدم تو صورتش که دختره گفت
=بسههه
دست از زدنش برداشتم که یهو منحرفه بلد شد و رفت
رفتم سمت دختره که دیدم ا.ت هست
*ا.ت*
منحرفه فرار کرد
رفتم جلوی آقا عه دیدم رئسمه
تعجب کردم
بعد از سلام و احوال پرسی
نشت پیشم و اونم یه آبجو خورد
که من کاملا مست شدم و بیهوش شدم(دیدین وقنی مینوشن بیهوش میشن.... اره )
*کوک*
قلوپ اخر رو که خوردم سر ا.ت افتاد روی میز
لبخندی زدم خیلی کیوت بود
بلندش کردم و بردم توی ماشینم نمیدونستم خونش کجاس بردم خونه ی خودم
رسیدیم
میخواستم براید استایل بغلش کنم که یهو بند سر شونه هاش افتاد
پوست بدنش سفید بود ریزه میزه بود .... سرمو تکون دادم که هواسم پرت بشه
بردمش تو خونه
گذاشتمش رو تختم با خودم گفتم
+پس من کجا بخوابم😐(خونش فقط دوتا اتاق داره یه اتاق خواب که یه تخت دونفره توشه یه اتاق کار که میز و این جور چیزا توشه)
فعلا میرم شام بخورم....
*ا.ت*
پاشدم دیدم توی اتاق خیلی شیک خوابیدم (اسلاید بعد)
باخودم گفتم
=یعنی الان کجام
سریع از اتاق رفتم بیرون دیدم رئسم داره شام میپزه
=سلام
+اوه بیدار شدی
=بله(خجالت)
کیفمو برداشتم و گفتم
=من دیگه میرم
+اووو عمرا اجازه بدم بری این وقت شب..؟
=اخه من لباسم راحت نیست(زیر لب)
+وایسا الان بهت لباس راحت میدم ولی یکم بزرگته😶
تو دلم گفتم
=واو عجب شنوایی داره
=باشه پس من لباسم رو عوض کنم
(بهش یه لباس داد)
رفت توی اتاق بپوشه ولی...
بچه ها ببخشید من دیروز نوشته بودم ولی نت نداشتم بزارم😓
۱۱.۲k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.