امتحان زندگی

《 امتحان زندگی 》
فصل 2 ) p⁷²

تهیونگ : صبح بخیر
ا،ت : انگار نتونستی خوب بخوابی
تهیونگ : نه اصلا انگار تمام شب رو بازم رویا می‌دیدم
ا،ت : بهتر نیست با یه مشاوره حرف بزنی
تهیونگ : اره باید همین کارو بکنم
بعد از خوردن صبحانه تهیونگ بدون‌ حرفه دیگه از روی صندلی بلند شد و با برداشتن سوئیچ ماشین اش از خونه خارج شد
و به سمته بیمارستان حرکت کرد
...................
کی جون وارد باری که براش آدرس فرستاده بود رفت
و با دیدن یوچان که روی مبل بخش VIP نشست بود به سمتش رفت
یوچان به دخترهای که کنارش نشست بود و با عشوه حرف میزدن اشاره کرد که برن کی‌ جون رو به روش روی مبل نشست
کی‌ جون : جاشو پيدا کردی
یوچان لیوان ویسکی توی دستش روی میز گذاشت و تکيه اش رو از مبل‌ گرفت و کمی به جلو خم شد
یوچان : آره پیدا کردن توی یه عمارت بیرون شهر زندگی میکنه
کی جون که کمی شوکه شده بود گفت
کی جون : عمارت ماله کیه ؟
یوچان : اسمش رو نمیدونم ولی عمارت با فامیل هونگ ثپت شده قولت که یادت نرفته من اون همه پول به تلبکارات ندادم که بزنی زیر قولت
کی‌ جون نفس عمیقی کشید
کی‌ جون : اره یادم نگران نباش خیلی زود با خواهرم ازدواج میکنی
یوچان لیوان ویسکی رو از روی میز برداشت و دوباره به مبل تکیه داد
یوچان : خوبه میدونی که اگه بزنی زیر قولت چی میشه
کی‌ جون : به نظرت این کارت درسته که با مافیا همکاری میکنی ؟
یوچان نیشخند زد و کمی از ویسکی توی لیوانش رو مزه کرد
یوچان : درست ترین کار عمرم بود ببین چقدر قدرت مند شدم و میدونی چقدر توی هر نقطه شهر نفوذ دارم که کسی که هیچ ردی ازش نیود توی چند مدت پیدا کردم اگه تو هم قبول کنی و به باند بپیوندی
وضعیت خیلی بهتر از این میشه
کی‌ جون : بارها گفتم بازم میگم من هیچ وقت همچين کاری نمیکنم
آدرس عمارت رو برام بفرست
بعد از این حرف از روی مبل بلند شد و به سمته خروجی بار رفت
................

با صدای در نگاهش رو از لب تاپ گرفت
تهیونگ : بیا تو
مرد مسنی وارد اتاق شد و روی مبل روبه کنار میز نشسته
........با من کار داشتی
تهیونگ به صندلی اش تکیه داد و خودکار روی میز رو برداشت و میان انگشتاش می‌چرخاند
تهیونگ : آقای بک درسته
آقا/بک : بله من مدیر سابق بیمارستان هستم
تهیونگ : اولن باید بگی قربان و با احترام باهام حرف بزنی و دومن من چند روز پیش ازتون خواسته بودم بیایی اینجا چرا انقدر دیر کردین
اون مرد مسن که انگار عصبانی‌ بود دستاش رو مشت کرد
تهیونگ نگاهی به دستاش مشت شده اون فرد انداخت و دوباره به چهره عصبی اش نگاه کرد...‌‌.‌‌‌‌....
دیدگاه ها (۳)

《 امتحان زندگی 》فصل 2) p⁷³تهیونگ : دستیارم حتما بهتون گفته ک...

《 امتحان زندگی 》فصل 2 ) p⁷¹تهیونگ : خیلی متاسفم ولی زندگی اد...

《 امتحان زندگی 》فصل2 ) p⁷⁰در کنار هم بودن اما از حضور هم بی‌...

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 84 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩با ...

پارت ۱۶۰

پارت اول:_من برای انتقام برگشتم _تهیونگ در حالی که توی اتاق ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط