فصل عشق خونین

فصل۲ 《عشق خونین 》
پارت ۹۴
دال سمته اتاق کار جیمین رفت بعد از تقی به در وارد اتاق شد جیمین را دید که مشغول برسی پرونده ها بود ..
دال : پادشاه میشه کمی از وقتت رو بدین
جیمین : چی شده دال
دال : بانو یعنی ‌‌ ملکه دیونه شدن و همش میگن که به جیمین بگید بیاد
جیمین نگران از رو صندلی اش بلند شد و زود سمته اتاق رفت ...
وارد اتاق شد و ات را دید که رو مبل نشسته بود و به دست اش سرش را گذاشته بود نگران جلوش نشست و گفت
جیمین : ات چی شده عشقم
دستش را گذاشت رو دست ات و همین باعث پس زدن دست جیمین شد با داد گفت ... ات : دروغ گفتی بهم . درسته ،
جیمین از رو زمین بلند شد و دختره هم همراهش بلندش شد روبه رو اش ایستاد و تو چشم هایش زل شد
ات : بگو که دروغه
جیمین : راجبه چی دروغ گفتم
ات : اینکه قراره برگردیم دینا خودم درسته ... ها ..
جیمین لب پایین اش را گاز گرفت و گفت
جیمین : کی بهت گفت
ات : این مهمه آره اینکه کی بهم گفته
پوخندی زد و ادامه داد
ات : باورم نمیشه آخه... تو بهم دروغ گفتی گولم زدی
جیمین تا دست ات را گرفت و دختره زود پس زد ازش فاصله گرفت با نا امید ای گفت
ات : اگه یه روز یکی بهم این حرف رو میزد که جیمین گولت میزنه و ترو با خودش میبره ... باورم نمیشد
بغضی گلوش را اذیت میکرد، اشک هایش جاری شدن و زود جیمین بهش نزدیک شد و گفت
جیمین : ببین ات من مجبور بود...
ات : کافیه دیگه کافیه ... من با تو نمیمونم
سمته در رفت و جیمین مچ دست اش را گرفت در حالی که روبه رو هم نبود و مخالفه هم بودن جیمین گفت
جیمین : تو هیچ جایی نمیری من این همه سال منتظر همچین روز بودم
ات کمی تلاش کرد تا دست اش را بیرون کنه از دست اش ولی جیمین سفت درستش را گرفته بود و سمته اش رفت و جلوش ایستاد به چشم های پر از اشک خیره شد
جیمین : اینجا دیگه خونه و دنیا تو هستش
ات دستش را از دست جیمین کشوند و با داد گفت
ات : چرا .. چرا دروغ گفتی منی که ده سال منتظرت بودم
چشم هایش را بست و نگاهش را به سمت دیگی دوخت و با اشکی که از گوشه چشم اش سرازیر شد پلک هایش را باز کرد و دوباره به جیمین دوخت
جیمین فرق داشت مثل هر وقتش نبود سرد و بی روح شده بود خیره به یه گوشه بود نگاه خشمگین اش را به ات دوخت
جیمین : کمی به خودت بیا میریم شام میخوریم
جیمین از جلو ات کنار رفت و به سمته در رفت
دیدگاه ها (۶)

فصل۲ 《عشق خونین 》پارت ۹۵ات : ع*وضییی باز بروبا دادی که ات زد...

تریلر فیک جدید

فصل۲ 《عشق خونین 》پارت ۹۳با دست اش صورت ات را قاب گرفت و ب*وس...

فصل۲ 《 عشق خونین 》پارت ۹۲تا میخواست تشکر کنه پاش به سنگ گیر ...

ادامه پارت قبل براش ..صدای مردانه شوهرش را شنید بلافاصله سم...

پارت ۳۱ات: تو.... خیلی 😡😨جیمین: من چی 😡ات: هیچی.... ترس.... ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط