آن سوی آینه
آن سوی آینه
P12
میدونی من آدم کشتم ....میفهمی
(۱۰ سال قبل ، ویو ا.ت)
+ مامان بزرگ ....
÷جانم خوشگلم
+ میشه برام داستان پری ها رو تعریف کنی ؟
÷اره عزیز دلم
÷ در زمان های قدیم خانواده جئون بهترین پری های دنیا بودند طوری که خدا به اون ها اجازه میداد به دیدن مردم برن و ازشون مراقبت کنند اون ها بهترین بودند هر کاری که فکر کنی رو میتونستن انجام بدن
+حتی جادو کردن؟
÷اره دخترم حتی جادو کردن
+ بعدش چیشد؟
÷ همه خوب بود تا اینکه پسر کوچیکشون به دنیا اومد پدر بزرگش اسمش رو جئون جونگ کوک گذاشت سال ها گذشت و اون بزرگ شد ولی ...ولی اون مثل پری های دیگه مثل قبل علاقه ای به مراقبت از آدم ها نداشت توی یک شب بارونی فردی به دست یه پری کشته شد اون پری جونگ کوک بود
اون از خانواده تبعید شد از اون روز به بعد اون قسم خورد که تمام کسانی که به پری های خوب اعتقاد دارن رو بکشه و الان هیچکس ازش خبر نداره
+ مامان بزرگ
÷جانم
+ اون برمیگرده؟
÷اون زمانی میتونه برگرده که پری خوبی شده باشه
( زمان حال ، ویو ا.ت)
+ ه...هق...هق....
_؟؟؟؟
+ ب..هق.. ببخشید....هق
رفتم سمتش محکم بریدم بغلش
؟!؟!!
این ....این دست من نبود.....من نمیخواستم بغلش کنم.....
لباس تنم نبود ....
دستاش رو به دور کمرم حلقه کرد و محکم بغلم کرد
بغلش امن بود بود ولی آرامش نداشت
چند دقیقه ای توی بغلش بود
سردم بود
هوای اتاقش خیلی سرد بود
پتو رو کشید روم
از بغلش جدام کرد
_ صبر کن
پیراهنم رو از روی زمین برداشت
به سمتم آورد
تنم کردم
ولی....سوتی..ن تنم نبود
نوک س....ینه هام مشخص بود
با دستم جلوشون رو گرفتم
_ پوزخند
داشتم از خجالت ذوب میشدم
نمیدونم این مرد چی داره که من دارم جلوش مثل آفتاب پرست رنگ عوض میکنم
_ .... باید چند دقیقه پیش رو براش یادآوری کنم؟ (زیر لب)
+میشه بگی چی صدات کنم؟
_نمیدونم.....ددی؟؟؟
P12
میدونی من آدم کشتم ....میفهمی
(۱۰ سال قبل ، ویو ا.ت)
+ مامان بزرگ ....
÷جانم خوشگلم
+ میشه برام داستان پری ها رو تعریف کنی ؟
÷اره عزیز دلم
÷ در زمان های قدیم خانواده جئون بهترین پری های دنیا بودند طوری که خدا به اون ها اجازه میداد به دیدن مردم برن و ازشون مراقبت کنند اون ها بهترین بودند هر کاری که فکر کنی رو میتونستن انجام بدن
+حتی جادو کردن؟
÷اره دخترم حتی جادو کردن
+ بعدش چیشد؟
÷ همه خوب بود تا اینکه پسر کوچیکشون به دنیا اومد پدر بزرگش اسمش رو جئون جونگ کوک گذاشت سال ها گذشت و اون بزرگ شد ولی ...ولی اون مثل پری های دیگه مثل قبل علاقه ای به مراقبت از آدم ها نداشت توی یک شب بارونی فردی به دست یه پری کشته شد اون پری جونگ کوک بود
اون از خانواده تبعید شد از اون روز به بعد اون قسم خورد که تمام کسانی که به پری های خوب اعتقاد دارن رو بکشه و الان هیچکس ازش خبر نداره
+ مامان بزرگ
÷جانم
+ اون برمیگرده؟
÷اون زمانی میتونه برگرده که پری خوبی شده باشه
( زمان حال ، ویو ا.ت)
+ ه...هق...هق....
_؟؟؟؟
+ ب..هق.. ببخشید....هق
رفتم سمتش محکم بریدم بغلش
؟!؟!!
این ....این دست من نبود.....من نمیخواستم بغلش کنم.....
لباس تنم نبود ....
دستاش رو به دور کمرم حلقه کرد و محکم بغلم کرد
بغلش امن بود بود ولی آرامش نداشت
چند دقیقه ای توی بغلش بود
سردم بود
هوای اتاقش خیلی سرد بود
پتو رو کشید روم
از بغلش جدام کرد
_ صبر کن
پیراهنم رو از روی زمین برداشت
به سمتم آورد
تنم کردم
ولی....سوتی..ن تنم نبود
نوک س....ینه هام مشخص بود
با دستم جلوشون رو گرفتم
_ پوزخند
داشتم از خجالت ذوب میشدم
نمیدونم این مرد چی داره که من دارم جلوش مثل آفتاب پرست رنگ عوض میکنم
_ .... باید چند دقیقه پیش رو براش یادآوری کنم؟ (زیر لب)
+میشه بگی چی صدات کنم؟
_نمیدونم.....ددی؟؟؟
- ۱۰.۳k
- ۱۹ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط