♧نه بابا حالم خوبه فق یه شخصی زیادی بد رانندگی می کرد فقط
♧نه بابا حالم خوبه فق یه شخصی زیادی بد رانندگی میکرد فقط زنده اومدیم رسیدیم خونه خیلیه
◇ایش
♧😂
کوکی رفت سمت آشپز خونه.
♧خب
◇به جمالت
♧ات شیر موز میخوری؟
◇ چی چیشد الان جناب کوکی حاضر شده شیرموزاشو بایکی تقسیم کنه برگام😵
♧بله دیه ما دست و دلبازیم
◇شیر موز نداریم باید درست کنی والا
♧باشه
کوکی شروع کرد به درست کردن شیر موز .
♧بفرما ات خانم
◇مرسی کوکی
♧خواهش
یکم از شیر موز مزه کردم که دیدم شوره .
◇اییی کوکی این دیگه چیه چرا شوره
برگشتم طرف کوکی که دیدم از خنده زمینو گاز میزنه
♧وایییی ات قیافت خیلی خنده دار بود ......جرررر
اییی کوکی نامرد از قس اینکارو کرد دارم برات
◇کوکی جان میدونی دمپایی چیه😊
♧آره
◇خب پس وایسا که قراره با همین دمپایی بکشمت 😊
افتادم دنبالش کل خونه رو دویدم دنبالش
◇کوکی وایسا ....میگم وایسا
♧نه نمیخوام میزنی
◇نه نمیزنم ....
داشتم همین جوری حرف میزدم که پام گیر کرد افتادم زمین
◇آخ
♧چی شد ...چرا افتادی ات خوبی ....بلند شو ...بعد میگی من مگه بچه ام گیر میدی به من چرا دست و پات خونیه؟؟!!
دیدم راس میگه دست و پام خونیه یهو چشمم افتاد به خورده شیشه های روی زمین ، این کی افتاد چرا من ندیدمش!!
♧بلند شو باید بریم دکتر
◇نه خو...
♧میگم بلند شو یعنی پاشو
◇باشه باوا
بلند شدم که کوکی بغلم کرد رفت پیش ماشین منو گذاشت تو ماشین خودشم نشست تند شروع کرد به رانندگی کردن.
رسیدیم بیمارستان اومد سریع طرف من بازم بغلم کرد بردم تو بیمارستان نمیدونم چرا ولی چشام انگار کم کم داشت گرم میشد ...دیگه چیزی نفهمیدم
"کوکی"
ات رو رسوندم بیمارستان که چشاش بسته شد ترسیدم دیدم دستش کلا بریده شده و خون زیادی از دست داده.
◇ایش
♧😂
کوکی رفت سمت آشپز خونه.
♧خب
◇به جمالت
♧ات شیر موز میخوری؟
◇ چی چیشد الان جناب کوکی حاضر شده شیرموزاشو بایکی تقسیم کنه برگام😵
♧بله دیه ما دست و دلبازیم
◇شیر موز نداریم باید درست کنی والا
♧باشه
کوکی شروع کرد به درست کردن شیر موز .
♧بفرما ات خانم
◇مرسی کوکی
♧خواهش
یکم از شیر موز مزه کردم که دیدم شوره .
◇اییی کوکی این دیگه چیه چرا شوره
برگشتم طرف کوکی که دیدم از خنده زمینو گاز میزنه
♧وایییی ات قیافت خیلی خنده دار بود ......جرررر
اییی کوکی نامرد از قس اینکارو کرد دارم برات
◇کوکی جان میدونی دمپایی چیه😊
♧آره
◇خب پس وایسا که قراره با همین دمپایی بکشمت 😊
افتادم دنبالش کل خونه رو دویدم دنبالش
◇کوکی وایسا ....میگم وایسا
♧نه نمیخوام میزنی
◇نه نمیزنم ....
داشتم همین جوری حرف میزدم که پام گیر کرد افتادم زمین
◇آخ
♧چی شد ...چرا افتادی ات خوبی ....بلند شو ...بعد میگی من مگه بچه ام گیر میدی به من چرا دست و پات خونیه؟؟!!
دیدم راس میگه دست و پام خونیه یهو چشمم افتاد به خورده شیشه های روی زمین ، این کی افتاد چرا من ندیدمش!!
♧بلند شو باید بریم دکتر
◇نه خو...
♧میگم بلند شو یعنی پاشو
◇باشه باوا
بلند شدم که کوکی بغلم کرد رفت پیش ماشین منو گذاشت تو ماشین خودشم نشست تند شروع کرد به رانندگی کردن.
رسیدیم بیمارستان اومد سریع طرف من بازم بغلم کرد بردم تو بیمارستان نمیدونم چرا ولی چشام انگار کم کم داشت گرم میشد ...دیگه چیزی نفهمیدم
"کوکی"
ات رو رسوندم بیمارستان که چشاش بسته شد ترسیدم دیدم دستش کلا بریده شده و خون زیادی از دست داده.
۵.۰k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.