دنیای دیگر پارت ۱۴
دازای:اوفف! خدارو شکر چخبر دیگه عمه چطوره بقیه چطورن؟
:همه خوبن ، میگم عزیز مامان ! چرا میخواید بیاید ایران ؟ برای آفرین آخه احساس میکنم یک چیزی شده!☹🙁
دازای و چویا همو نگاه میکنن ولی رانپو سریع قضیه رو جمع میکنه:چیزی نیست زن دایی جان ! میگیم چیشده ولی نگران نباشید چیزی نیست
:باشه! من مزاحم نمیشم دیگه یک هفته دیگه میبینمتون! خدافظ
چویا، رانپو و دازای خدافظی میکنن و شروع به درست کردن شام میکنن
چویا:دازای تو چطوری آشپزی یاد گرفتی؟
رانپو:با مادر من کلاس داشته قبلا!😉😏
بعد از گذاشتن شام و نشست در کنار هم و درست شدن فضای دوستانه دازای بحث ماموریت رو پیش کشید :رانپو بیشتر در مورد این ماموریت به ما توضیح میدی که ما با چه کسایی قراره مقابل بشیم ؟
رانپو:خوب اون ها یک گروه هستند که کارشون تولید مواد های مختلف هست که برند محصولات Ch.A هست و اخیرا یک محصول که اسمشA.m هست که باعث بیهوشی میسه و مهبت افراد رو روبه روی خودشون قرار میده این محصول روی افراد مافیا و انجمن فقط آزمایش شده
چویا:یک لحظه! آزمایش شده؟ یعنی چی؟
رانپو:اونا بجز کینه ای که از مافیا دارن هدف های دیگه هم دارن که انجام بدن هم محصول رو آزمایش کردن و هم از مافیا انتقام گرفتن!
آتسوشی:شما از کجا میدونید که اونا میخوان انتقام بگیرن؟
همه به سمت اتاق دازای رو بر میگردانند
دازای:شما اینجا چیکار میکنید!!!!!
آکو:دلمون نیومد پیش شما نباشیم! سلاممم!
آتسوشی:جواب سوالم!
دازای:شنیدیم !
اکو: اها😐😑
چویا:خوب ما آماده میشیم و پس فردا میریم به جنگ!
آکو:آروم چویا-سان !
چویا:نمیشههععع! دلم بکش بکش میخواد
دازای دستش رو میاره جلو به نشانه ی موافقت و چویا هاش دست میده:🤝
دازای:خوب بیاید غذا رو بخوریم!
همه دور میز میشینن و غذا شون رو کوف... چیز میل میکنن
چویا:خوب آتسوشی در چه حال هست فارسی حرف زدنت
آتسوشی:موهام کنده شده و دارم کچل میشم
دازای:چرا؟🤨😮
آتسوشی:اکو ! منو کچل کرده 🥺
اکو:اتسوشیییییی! دازای-سان دروغ میگهههه
آتسوشی:ساکت !خیلی هم راسته
اکو: تو ساکت ! مثل قضیه پخ کردنه بزرگش نکن !
رانپو، چویا و دازای فقط نگاه میکنن و میخندن !
:همه خوبن ، میگم عزیز مامان ! چرا میخواید بیاید ایران ؟ برای آفرین آخه احساس میکنم یک چیزی شده!☹🙁
دازای و چویا همو نگاه میکنن ولی رانپو سریع قضیه رو جمع میکنه:چیزی نیست زن دایی جان ! میگیم چیشده ولی نگران نباشید چیزی نیست
:باشه! من مزاحم نمیشم دیگه یک هفته دیگه میبینمتون! خدافظ
چویا، رانپو و دازای خدافظی میکنن و شروع به درست کردن شام میکنن
چویا:دازای تو چطوری آشپزی یاد گرفتی؟
رانپو:با مادر من کلاس داشته قبلا!😉😏
بعد از گذاشتن شام و نشست در کنار هم و درست شدن فضای دوستانه دازای بحث ماموریت رو پیش کشید :رانپو بیشتر در مورد این ماموریت به ما توضیح میدی که ما با چه کسایی قراره مقابل بشیم ؟
رانپو:خوب اون ها یک گروه هستند که کارشون تولید مواد های مختلف هست که برند محصولات Ch.A هست و اخیرا یک محصول که اسمشA.m هست که باعث بیهوشی میسه و مهبت افراد رو روبه روی خودشون قرار میده این محصول روی افراد مافیا و انجمن فقط آزمایش شده
چویا:یک لحظه! آزمایش شده؟ یعنی چی؟
رانپو:اونا بجز کینه ای که از مافیا دارن هدف های دیگه هم دارن که انجام بدن هم محصول رو آزمایش کردن و هم از مافیا انتقام گرفتن!
آتسوشی:شما از کجا میدونید که اونا میخوان انتقام بگیرن؟
همه به سمت اتاق دازای رو بر میگردانند
دازای:شما اینجا چیکار میکنید!!!!!
آکو:دلمون نیومد پیش شما نباشیم! سلاممم!
آتسوشی:جواب سوالم!
دازای:شنیدیم !
اکو: اها😐😑
چویا:خوب ما آماده میشیم و پس فردا میریم به جنگ!
آکو:آروم چویا-سان !
چویا:نمیشههععع! دلم بکش بکش میخواد
دازای دستش رو میاره جلو به نشانه ی موافقت و چویا هاش دست میده:🤝
دازای:خوب بیاید غذا رو بخوریم!
همه دور میز میشینن و غذا شون رو کوف... چیز میل میکنن
چویا:خوب آتسوشی در چه حال هست فارسی حرف زدنت
آتسوشی:موهام کنده شده و دارم کچل میشم
دازای:چرا؟🤨😮
آتسوشی:اکو ! منو کچل کرده 🥺
اکو:اتسوشیییییی! دازای-سان دروغ میگهههه
آتسوشی:ساکت !خیلی هم راسته
اکو: تو ساکت ! مثل قضیه پخ کردنه بزرگش نکن !
رانپو، چویا و دازای فقط نگاه میکنن و میخندن !
- ۱.۷k
- ۳۰ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط