بهت گفته بودم اینجا که پاریس نیست تا هر کس کار خودشو بدون

بهت گفته بودم اینجا که پاریس نیست تا هر کس کار خودشو بدونه...

بَدمن ها برن با صدا خفه کُن یکی رو اشتباهی بکشن ،‌آدمای دِپ زده بارونی بپوشن برن سن میشل یا اینکه عینکی ها فیگارو بخونن و بقیه هم صبح سر وقت برن دانشگاه.

اینجا قرارها رو باید یه ساعت کشید عقب ، من خودم هنوز هر دفعه که می زنم بیرون یه ساعت بعد یادم میاد چرا ...

حالا هی بگو چرا دیر کردی.! فکر کنم قانونِ جدید رو بهت نگفتم وقتی
می بینی حتی با چهار نعل دویدن هم به موقع به هیچ مترویی
نمی رسی یا اتوبوس ها جات میزارن ، سعی کن از قدم به قدم پیاده روها لذت ببری ،‌ اصلاً بزن به سیم آخر فکر کن تو شانزه لیزه ای.
تبصره هم نداره. نمی دونم تو خیلی دقیق بودی که اینجوری رفتی یا من دقیقه ها برام مهم نبودن.

ولی خودم زیاد سر در نیاوردم که چرا ، آدمهای دقیق ، دقیقه ها رو دوست دارند ولی آدمهای دقیقه ای ، دقیق هارو نه.

حالا دست من بود یا ساعت خوابالوی شهر یا ترافیک پنج شنبه های پیاده روها که هر کیو دو بار می بینی ، یا کمبود دور برگردون و پل هوای و زیر گذر و رو گذر.هر چی بود واسه چند ساعت دیر کردنِ من رفتی!

اینجوری شد که چشمم از غروب های کافکایی ترسید.
اینجوری شد که از سایه های دراز سه چهار متری که از پا می چسبند به پای آدم ترسیدم.
از اینکه همیشه یه نفر هست تا اسمت‌ رو شوخی شوخی اشتباه صدا کنه و آدم جدی جدی همه هوییتش رو گم کنه میترسم.

نترس عزیزم ؛ هیچ جا خبری از هیچ کس نیست! راحت به کارات برس و شونه به موهات بکش و شعر بگو.

گاهی غربت از شدت زیادی ، از لباسم بیرون میزند، مثال مترسکی که آشناترینِ خود را هم ببیند باز نمیتواند دستهایش را دور او حلقه کند...
دیدگاه ها (۱۳)

زندگی نه منه نه توئه ، زندگی یعنی ما لذت خوردن چای با هم...

دستی به روده ی مرد وصل شد...سرش گیج رفت...تهوع آمد سراغش...د...

با خودت که تنها می شوی، بفهمی نفهمی، می فهمی که نفهمی... ...

"دوستت دارم" روح دارد جان می دهد به صورت رنگ ولعاب می دهد". ...

پارت۲۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط