پارت۲۱
پارت۲۱
*پرش زمانی به بیمارستان*
اما:دکتر حالش چطوره
دکتر:خطر رو از سر گذرونده دست شکسته گچ گرفتیم و به سرش ضربه خورده باید مراقبش باشیم وچند روز تحت مراقبت باشه و
اما:و چی(نگران)
دکتر:دخترتون قلبش ضعیف شده و نباید بهش شوک وارد بشه ناراحتی و گریه اصلا براش خوب نیست خیلی باید مراقبش باشی و تا ۳روز باید اینجا بستری بمونه تا ببینیم وضعش چطوره
اما:چی واقعا میتونم ببینمش(بغض)
دکتر :البته
ویو اما
رفتم تو اتاق الهی بمیرم برا بچم که اینهمه بلا سرش اومده الان ساعت ۳شبه خیلی خسته بودم ولی کاریش نمیشه کرد باید مراقب دخترم باشم
ویو شوگا
الان خیلی ساعت گذشته ولی اما هنوز برنگشته نگرانشون شدم یه جون خوابیده بود به اما زنگ زدم که برداشت
اما:سلام خوبی(بغض)
شوگا:سلام کجایین چرا نیومدین میدونی ساعت چنده
اما:گریه
شوگا:چ..چیشده چرا گریه میکنی(نگران)
اما:مگه تو همون بابایی برای یونجی نبودی که طاقت دوریش و نداشتی ها مگه خیلی دوسش نداشتی ولی چرا هان چرا انقدر الان با این بچه بد شدی اینم بچته دخترته میدونی این کارا باعث شده یه بچه ۵ساله چه بلاهایی سرش بیاد میدونی(گریه و داد)
شوگا:خب بگو چیشده
اما: دکتر میگه سرش ضربه خورده و باید چندروزی تحت مراقبت باشه و دستش شکسته قلبش قلبش(گریه)
شوگا:قلبش چی
اما:بخاطر غم و ناراحتی و استرس زیاد قلبش ضعیف شده و نباید گریه کنه و نباید بهش ناراحتی دست بده همش تقصیر توعه(گریه)
شوگا:کدوم بیمارستانی
اما:بیمارستان آسان
شوگا:اومدم
شوگا:اما
اما:سلام خوبی
شوگا:حالش چطوره الان
اما:دکتر میگه خطر و رد کرده ولی امکان همه جوره اتفاق هست
شوگا:من چیکار کردم
اما:میشه خواهش کنم دیگه باهاش سرد نباشی میدونی اون چقدر دوست داره هرشب عکست و میبینه و گریه میکنه من همیشه شبایی که گریه کرده و دیدم
شوگا:من من متاسفم ولی سعی میکنم از این به بعد هم با یونجی هم خوب باشم
یونجی:ما..مان(بیحال)
اما؛جانم دخترم
یونجی:میترسم
اما:ازچی من پیشتم
یونجی: از اینکه بابایی دوسم نداشته باشه
شوگا:مگه میشه دخترم و دوست نداشته باش ها
یونجی:مامان(بیحال)
اما:جانم
یونجی:حالم بده سرم درد میکنه میخوام بالا بیارم
اما یونجی و بغل کرد و بردش تو دستشویی و یونجی همش بالا میآورد شوگا وقتی دید حال دختر کوچولوش چقدر بده قلبش درد گرفت و رفت دکتر رو صدازد
دکتر:بهش ارام بهش زدیم نگران نباشید عادیه
اما:ممنون
شوگا:ممنون
*پرش زمانی به روز ترخیص*
......................
*پرش زمانی به بیمارستان*
اما:دکتر حالش چطوره
دکتر:خطر رو از سر گذرونده دست شکسته گچ گرفتیم و به سرش ضربه خورده باید مراقبش باشیم وچند روز تحت مراقبت باشه و
اما:و چی(نگران)
دکتر:دخترتون قلبش ضعیف شده و نباید بهش شوک وارد بشه ناراحتی و گریه اصلا براش خوب نیست خیلی باید مراقبش باشی و تا ۳روز باید اینجا بستری بمونه تا ببینیم وضعش چطوره
اما:چی واقعا میتونم ببینمش(بغض)
دکتر :البته
ویو اما
رفتم تو اتاق الهی بمیرم برا بچم که اینهمه بلا سرش اومده الان ساعت ۳شبه خیلی خسته بودم ولی کاریش نمیشه کرد باید مراقب دخترم باشم
ویو شوگا
الان خیلی ساعت گذشته ولی اما هنوز برنگشته نگرانشون شدم یه جون خوابیده بود به اما زنگ زدم که برداشت
اما:سلام خوبی(بغض)
شوگا:سلام کجایین چرا نیومدین میدونی ساعت چنده
اما:گریه
شوگا:چ..چیشده چرا گریه میکنی(نگران)
اما:مگه تو همون بابایی برای یونجی نبودی که طاقت دوریش و نداشتی ها مگه خیلی دوسش نداشتی ولی چرا هان چرا انقدر الان با این بچه بد شدی اینم بچته دخترته میدونی این کارا باعث شده یه بچه ۵ساله چه بلاهایی سرش بیاد میدونی(گریه و داد)
شوگا:خب بگو چیشده
اما: دکتر میگه سرش ضربه خورده و باید چندروزی تحت مراقبت باشه و دستش شکسته قلبش قلبش(گریه)
شوگا:قلبش چی
اما:بخاطر غم و ناراحتی و استرس زیاد قلبش ضعیف شده و نباید گریه کنه و نباید بهش ناراحتی دست بده همش تقصیر توعه(گریه)
شوگا:کدوم بیمارستانی
اما:بیمارستان آسان
شوگا:اومدم
شوگا:اما
اما:سلام خوبی
شوگا:حالش چطوره الان
اما:دکتر میگه خطر و رد کرده ولی امکان همه جوره اتفاق هست
شوگا:من چیکار کردم
اما:میشه خواهش کنم دیگه باهاش سرد نباشی میدونی اون چقدر دوست داره هرشب عکست و میبینه و گریه میکنه من همیشه شبایی که گریه کرده و دیدم
شوگا:من من متاسفم ولی سعی میکنم از این به بعد هم با یونجی هم خوب باشم
یونجی:ما..مان(بیحال)
اما؛جانم دخترم
یونجی:میترسم
اما:ازچی من پیشتم
یونجی: از اینکه بابایی دوسم نداشته باشه
شوگا:مگه میشه دخترم و دوست نداشته باش ها
یونجی:مامان(بیحال)
اما:جانم
یونجی:حالم بده سرم درد میکنه میخوام بالا بیارم
اما یونجی و بغل کرد و بردش تو دستشویی و یونجی همش بالا میآورد شوگا وقتی دید حال دختر کوچولوش چقدر بده قلبش درد گرفت و رفت دکتر رو صدازد
دکتر:بهش ارام بهش زدیم نگران نباشید عادیه
اما:ممنون
شوگا:ممنون
*پرش زمانی به روز ترخیص*
......................
۲.۴k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.