پارت31
#پارت31
من ازت متنفر نیستم
با خودم گفتم چند دقیقه ک به جایی برنمیخورع
وارد یکی از کوچه ها شدم و یکی یکی به مغازع ها یه سرکی میکشیدم
بعد مدتی یکم خسته شدم تصمیم گرفتم یکمی بشینم
اون کوچهه یکم خلوت بود پس زیاد جای نگرانی نبود راحت نشستم رو یکی از سکو ها
گوشیم و باز کردم... و یااااااا ابلفضللل... دقیقا دقیقا125تا فقط تماس ناموفق از شوگا داشتم واویلا الان ببینم قیامت میکنه
آب دهنم و قورت دادم و سریع شمارشو گرفتم
بعد دو بوق جواب داد تا خاستم چیزی بگم چنان عربده ای چنانننن عربده ای زد که کللل سلول های گوشم درجا از کار افتاد
نفس عمیق کشیدم و مجدد اب دهنم و از شدت ترس قورت دادم
پام برسه بخونه تیکه تیکم میکنه قیمه قیمم میکنه جا نذری میدتم
شوگا: تو معلوم هست کدوم گوری هستی؟؟؟؟ یکساعته منو اینجا معطل کردی که چی؟؟؟ مگه قرار نبود 9با بورام خونه باشی
الان ساعت چنده؟ هااا؟ بهم بگو؟
بزور لب زدم
-11شب
شوگا: ات فقط بیای تو دستم تیکه پارت میکنم ببینم چرا از اعتماد من سوء استفاده میکنی کدوم گوری هستی؟
با ترس آدرس رو بهش دادم
شوگا: هوفففففف نمیدونم باید بهت چی بگم آخه اونجا رفتی چه گهی بخوری دختر؟؟؟ اونجا پر از آدم لاته و روانیههههه
خدایا خودت عاقبتمو با این بخیر کن
اماده باش امدم و زرتی قطع کرد
با ترس نشستم سر جام جوری که از شوگا ترس داشتم از چاقو و اون ادمای لات و روانی که ازشون حرف میزد نمیترستم
یکم دیگه زیادی اینجا خلوت شده بود و هیچ صدایی به گوش نمیرسید
واقعا که ترسناک بود
یدفه با صدای کسی به ذوق اینکه شوگا باشه با ذوق بلند شدم و خاستم بدوم طرفش
-شوگا تو... ولی با دیدن دو سه تا مرد خیلی ترسناک خشکم زد
یکیشون با ارنج آروم زد به جفتیش
و با سرش به من اشاره کرد
+ببین لباساشو تروخدا این از اون تیکه هاست
×خانمی با کمالات شما یکم عجیب نی این وقت شب با اینهمه وسایل گرون اینجا تو این جای خلوت
-فضولیش به تو نیومده
من ازت متنفر نیستم
با خودم گفتم چند دقیقه ک به جایی برنمیخورع
وارد یکی از کوچه ها شدم و یکی یکی به مغازع ها یه سرکی میکشیدم
بعد مدتی یکم خسته شدم تصمیم گرفتم یکمی بشینم
اون کوچهه یکم خلوت بود پس زیاد جای نگرانی نبود راحت نشستم رو یکی از سکو ها
گوشیم و باز کردم... و یااااااا ابلفضللل... دقیقا دقیقا125تا فقط تماس ناموفق از شوگا داشتم واویلا الان ببینم قیامت میکنه
آب دهنم و قورت دادم و سریع شمارشو گرفتم
بعد دو بوق جواب داد تا خاستم چیزی بگم چنان عربده ای چنانننن عربده ای زد که کللل سلول های گوشم درجا از کار افتاد
نفس عمیق کشیدم و مجدد اب دهنم و از شدت ترس قورت دادم
پام برسه بخونه تیکه تیکم میکنه قیمه قیمم میکنه جا نذری میدتم
شوگا: تو معلوم هست کدوم گوری هستی؟؟؟؟ یکساعته منو اینجا معطل کردی که چی؟؟؟ مگه قرار نبود 9با بورام خونه باشی
الان ساعت چنده؟ هااا؟ بهم بگو؟
بزور لب زدم
-11شب
شوگا: ات فقط بیای تو دستم تیکه پارت میکنم ببینم چرا از اعتماد من سوء استفاده میکنی کدوم گوری هستی؟
با ترس آدرس رو بهش دادم
شوگا: هوفففففف نمیدونم باید بهت چی بگم آخه اونجا رفتی چه گهی بخوری دختر؟؟؟ اونجا پر از آدم لاته و روانیههههه
خدایا خودت عاقبتمو با این بخیر کن
اماده باش امدم و زرتی قطع کرد
با ترس نشستم سر جام جوری که از شوگا ترس داشتم از چاقو و اون ادمای لات و روانی که ازشون حرف میزد نمیترستم
یکم دیگه زیادی اینجا خلوت شده بود و هیچ صدایی به گوش نمیرسید
واقعا که ترسناک بود
یدفه با صدای کسی به ذوق اینکه شوگا باشه با ذوق بلند شدم و خاستم بدوم طرفش
-شوگا تو... ولی با دیدن دو سه تا مرد خیلی ترسناک خشکم زد
یکیشون با ارنج آروم زد به جفتیش
و با سرش به من اشاره کرد
+ببین لباساشو تروخدا این از اون تیکه هاست
×خانمی با کمالات شما یکم عجیب نی این وقت شب با اینهمه وسایل گرون اینجا تو این جای خلوت
-فضولیش به تو نیومده
۶.۳k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.