دلنوشته

#دل‌نوشته(۱۸)

خوش است خلوت اگر یار، یار من باشد
نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد
روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد ...!

🖤🖤🖤🖤

به خدا از غزل و قافیه سیرم دیگر
تازگی ها قلمم بسته به تیرم دیگر
ضجّه در شعر زدن، قصه ی امروز که نیست
چند سال است گرفتار و اسیرم دیگر


همه جا پر شده از کوچ غریبانه ی او
باید این شایعه ها را بپذیرم دیگر
به خودم آمده ام، واااای چهل سالم شد
وقتِ آن نیست که آرام بگیرم دیگر؟!


شانه بر مو زدن و لاف جوانی تا کی؟!
دست این آینه ها رو شده...پیرم دیگر!
منِ کم حوصله را سر ندوان حضرت عشق
دست بردار! ببین...خُرد و خمیرم دیگر


شوکت و جاه و جلالم همه او بود که رفت
تاجم افتاده! نه شاهم، نه وزیرم دیگر
همه ی سلطنتم رفت به تاراج زمان
چه نیازی است به این تکه حصیرم دیگر؟!


نه نصیحت بکنید و نه عذابم بدهید
بگُذارید همین گوشه بمیرم دیگر ...!


#هنر_عکاسی #عکس_نوشته #جذاب #عاشقانه
دیدگاه ها (۷)

#دل‌نوشته(۱۹)گیرم که ساختم ز تو اغیار را جدابا سایه‌ای که در...

#دل‌نوشته(۲۰)شکست عهد من و گفت: هرچه بود گذشتبه گریه گفتمش: ...

#آخرین‌دل‌نوشتهشرمم کُشد که بی تو نفس می کشم هنوزتا زنده ام ...

#دل‌نوشته(۱۶)دوره‌ی حافظ و سعدی صحبت از زلف تو بودنوبت دوران...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط