دلنوشته

#دل‌نوشته(۱۹)

گیرم که ساختم ز تو اغیار را جدا
با سایه‌ای که در پی‌ات افتاده چون کنم...!؟

🖤🖤🖤🖤🖤

خسته‌ام مثل

مثل مجنونی که لیلی در دلش باشد ولی
شور شیرین ناگهان افتاده باشد در سرش!

خسته‌ام ... چون شاعر ِ از شعر خنجر خورده‌ای
که دهان وا کرده باشد زخم‌های دفترش!

خستگی دارد ... ندارد؟! این‌که عطرت هست و باز
هر چه می‌گردد نمی‌بیند تو را دور و برش!

سمتی از این شهر باران دیده پیدایت شد و
سمت دیگر گم شدی در پشت چشمان ترش!

از خیابان‌های شهر لاابالی خسته‌ام
از خیانت‌های هر سمتش به سمت دیگرش!

مثل سربازی که در جنگ است با معشوقه‌اش
سر به راهی دارد و جا مانده اما باورش!

لاجِرَم فرجام این جریان عشق و عاشقی
بستگی دارد به جنگ مرد با همسنگرش!

خسته‌ام ... مثل ِ ... شبیهِ ... خسته‌ام! خسته! همین
 خسته‌ای را، خستگی را، فرض کن ... خسته تَـرَش


#جذاب #عاشقانه #هنر #عکس_نوشته
دیدگاه ها (۵)

#دل‌نوشته(۲۰)شکست عهد من و گفت: هرچه بود گذشتبه گریه گفتمش: ...

#دل‌نوشته(۲۱)سکوت می‌کنمنه این که دردی نیستنه!گلویی نمانده ب...

#دل‌نوشته(۱۸)خوش است خلوت اگر یار، یار من باشد نه من بسوزم و...

#آخرین‌دل‌نوشتهشرمم کُشد که بی تو نفس می کشم هنوزتا زنده ام ...

تکپارتینام:وقتی شیر موزش رو می خوریجونگ کوک از استودیوم برگش...

چپتر ۳ _ خیانتسکوتی سنگین روی اتاق افتاده بود. آن قدر سنگین ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط