سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم

سخنِ عشق تو بی‌ آن که برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر می‌دهد از حال نهانم

گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
بازگویم که عیان است، چه حاجت به بیانم...





#سعدی
دیدگاه ها (۳)

گفتم که؛ مکش مرا به غم، گفت: به چشمزین بیش مکن جور و ستم، گف...

چه غم وقتی جهان از عشق نامی تازه می‌گیرداز این بی‌آبرویی نام...

🕊 کَیفَ أَرجُو غَیرَکَ وَ الْخَیرُ کُلُّهُ بِیَدِکَچگونه به ...

🌹زندگی"پراست از "گره هایی"کهتو آن را "نبسته ای" اما باید تما...

ناخوش شده ام درد تو افتاده به جانم باید چه بگویم به پرستار ...

جزای آن که نگفتیم شُکرِ روز وصالشب فراق نخفتیم لاجَرَم زِ خی...

🌱🍒ناز چشمانت نهاده ... عشق بر سیمای تو...سر خوشم چون پروریدم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط