این پارت یکم غمگینه و ترسناکه
این پارت یکم غمگینه و ترسناکه
پارت دوازدهم
ات ویو
رفتم پیش مادر بزرگم و ماجرا رو براش تعریف کردم اونم خیلی تعجب کرد ک ساحره ازاد شده
م. ب. ا:دخترم دیدیش؟
+عاره دستمم زخمی کرد
م. ب. ا:واییی چقدرم بد زخمی شده خب نگفتی ساحره چ جوری بود؟
+خب راستش دیگه اون ساحره ی خوشگل نیست پوستش جمع و مث سنگ شده از چشماش خون می یومدن
ب طور خیلی بدی از حدقه زده بود بیرون و دندوناش سیاه بود
موهاش سفید بود دیگه همه می فهمن اون ساحرست و من نیست
دیگه هیچکی گول نمی خوره دیگه هیچ شباهتی ب من نداره
م. ب. ا:خیلی هم عالی ولی از کجا دیدیش مگه سریع رد نشد؟
+چرا ولی از جلوی خودم
فردا
~ات حالت خوبه دستت چ طوره؟
+خوبم
لیا:دیروز چی شد یهو
مینا:می خوای برگردیم؟
+هیچی ن بابا خیلی داره خوش می یگذره
وایییی چطوری حالا اون لعنتی رو گیر بندازم.....
معلم:خب بچه ها در هر اتاق چهار نفر خواهند بود باید شماره اتاقاتونو بگیرید
این اردو خدا رو شکر همش ت جنگل نبود ب ی هتل شیک و با کلاس رفتیم و هرکی شماره اتاقشو گرفت منو سونی و با دوتا دیگه ک نمی دونم کین
رفتیم ت اتاق و وسایلمون رو گذاشتیم
اون دو نفره اومدن.....
شت جیمین و کوک وایییی ن
اونا هم وسایلشونو گذاشتن دیگه شب بود سونی و کوک و جیمین رفتن بیرون و دور میز جمع شدیم برای شام
واییی ن فقط ی جای خالی هست ولی خدا رو شکر پیش سونی و اون طرفم جیمینه ننننن
رفتم نشستم و غذا ها رو اوردن ی خانم مسن بود گذاشت جلو ولی یهو دستشو گذاشت جلو دهنم واییی ن ساحرست ک تغییر چهره داده دستشو پس زدم و بلند شدم و داشت کتکم می زد و منم همین طور ک از انداختمش زمین و تا خواستم ی گلد نصیبش کنم مث خودش شد و پام گرف و بلند شد و پام ۱۸۰درجه باز شد وایی بدون گرم کردن چقدر درد می گیره
ساحره:فک کردی می بتونی منو از خودت جدا کنی
داشت با بدن منطبق می شد پامو کشیدم و بلخره لگدو نصیبش کردم اخی چقدر حال داشت این لگده
ساحره افتاد رو زمین
وقتی سرمو برگردوندم دیدم ی ات سر میز نشسته و داره غذا می خوره وایی خدا رو شکر ک هیچ کس این لحظه رو ندید ولی ساحره می خواست اون یکی اتو ناپدید کنه ک خودم ی دونه مث خودم درس کردم
و سعی کردم ساحره رو دوباره تبعید کنم ولی با جادوش منو گرف
پارت دوازدهم
ات ویو
رفتم پیش مادر بزرگم و ماجرا رو براش تعریف کردم اونم خیلی تعجب کرد ک ساحره ازاد شده
م. ب. ا:دخترم دیدیش؟
+عاره دستمم زخمی کرد
م. ب. ا:واییی چقدرم بد زخمی شده خب نگفتی ساحره چ جوری بود؟
+خب راستش دیگه اون ساحره ی خوشگل نیست پوستش جمع و مث سنگ شده از چشماش خون می یومدن
ب طور خیلی بدی از حدقه زده بود بیرون و دندوناش سیاه بود
موهاش سفید بود دیگه همه می فهمن اون ساحرست و من نیست
دیگه هیچکی گول نمی خوره دیگه هیچ شباهتی ب من نداره
م. ب. ا:خیلی هم عالی ولی از کجا دیدیش مگه سریع رد نشد؟
+چرا ولی از جلوی خودم
فردا
~ات حالت خوبه دستت چ طوره؟
+خوبم
لیا:دیروز چی شد یهو
مینا:می خوای برگردیم؟
+هیچی ن بابا خیلی داره خوش می یگذره
وایییی چطوری حالا اون لعنتی رو گیر بندازم.....
معلم:خب بچه ها در هر اتاق چهار نفر خواهند بود باید شماره اتاقاتونو بگیرید
این اردو خدا رو شکر همش ت جنگل نبود ب ی هتل شیک و با کلاس رفتیم و هرکی شماره اتاقشو گرفت منو سونی و با دوتا دیگه ک نمی دونم کین
رفتیم ت اتاق و وسایلمون رو گذاشتیم
اون دو نفره اومدن.....
شت جیمین و کوک وایییی ن
اونا هم وسایلشونو گذاشتن دیگه شب بود سونی و کوک و جیمین رفتن بیرون و دور میز جمع شدیم برای شام
واییی ن فقط ی جای خالی هست ولی خدا رو شکر پیش سونی و اون طرفم جیمینه ننننن
رفتم نشستم و غذا ها رو اوردن ی خانم مسن بود گذاشت جلو ولی یهو دستشو گذاشت جلو دهنم واییی ن ساحرست ک تغییر چهره داده دستشو پس زدم و بلند شدم و داشت کتکم می زد و منم همین طور ک از انداختمش زمین و تا خواستم ی گلد نصیبش کنم مث خودش شد و پام گرف و بلند شد و پام ۱۸۰درجه باز شد وایی بدون گرم کردن چقدر درد می گیره
ساحره:فک کردی می بتونی منو از خودت جدا کنی
داشت با بدن منطبق می شد پامو کشیدم و بلخره لگدو نصیبش کردم اخی چقدر حال داشت این لگده
ساحره افتاد رو زمین
وقتی سرمو برگردوندم دیدم ی ات سر میز نشسته و داره غذا می خوره وایی خدا رو شکر ک هیچ کس این لحظه رو ندید ولی ساحره می خواست اون یکی اتو ناپدید کنه ک خودم ی دونه مث خودم درس کردم
و سعی کردم ساحره رو دوباره تبعید کنم ولی با جادوش منو گرف
- ۴.۹k
- ۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط