(EVIL LOVE ( PT2
تهیونگ با دقت به درس گوش میداد گه گاهی به دختری که کنارش نشسته بود نگاه میکرد که بی تفاوت به حرف های استاد گوش میده و خیلی هم عادی به نظر میرسه ، کلاس تموم شد تهیونگ در حال جمع کردن وسایلش بود که یهو متوجه شد اون دختر نیست با هودش گفت حتما رفته از جاش بلند شد کیفش روی دوشش انداخت و میخواست از کلاس بره بیرون که یه نفر دستشو به سمتش دراز کرد
جیهون : سلام چطوری
تهیونگ :سلام خوبم ممنونم
جیهون : من جیهونم اینم آرون دوستم از دیدنت خوشحالین به مدرسه ما خوش اومدی
تهیونگ : ممنونم ازتون
آرون : اینقدر رسمی نباش پسر
جیهون : میتونیم رفیق باشیم دیگه با ما راحت باش
تهیونگ : باشه حتما
آرون : ما یه اکیپ داریم که بچه های کالج همه هستن توام بیا خیلی خوش میگذره
تهیونگ : باشه منم هستم
جیهون : به نظر بچه پایه ای میای
تهیونگ : پایه ؟ اره همینطوره زیاد اهل درس نیستم ( با خنده )
آرون : ایول ما هم همینطور
تهیونگ به سمت خروجی مدرسه رفت مثل همیهش راننده شخصیش همه جا همراهش بود و میومد دنبالش از بچه ها خدافظی کرد به طرف ماشین رفت که چشمش به اون دختر افتاد دید که اونم مثل تهیونگ یه راننده شخصی داره حتما خانوادش خیلی ثروتمندن سوار ماشین شد و به طرف خونه رفت بعد از 20 دقیقه به خونه رسیدن واردشد به مادرش سلام کرد و به طرف اتاقش رفت
لباساشو در اورد و خودشو روی تخت انداخت
ویو جینا ؛ سوار ماشین شدم و به طرف خونه رفتم مث همیشه حرفای بچه هارو میشنیدم ولی ناراحت نمیشدم ولی امروز وقتی اون پسر کنارش نشست حالش خوب نبود یه چیزایی دید صحنه هایی که واضح نبود ولی ...
Like. 50
.....
جیهون : سلام چطوری
تهیونگ :سلام خوبم ممنونم
جیهون : من جیهونم اینم آرون دوستم از دیدنت خوشحالین به مدرسه ما خوش اومدی
تهیونگ : ممنونم ازتون
آرون : اینقدر رسمی نباش پسر
جیهون : میتونیم رفیق باشیم دیگه با ما راحت باش
تهیونگ : باشه حتما
آرون : ما یه اکیپ داریم که بچه های کالج همه هستن توام بیا خیلی خوش میگذره
تهیونگ : باشه منم هستم
جیهون : به نظر بچه پایه ای میای
تهیونگ : پایه ؟ اره همینطوره زیاد اهل درس نیستم ( با خنده )
آرون : ایول ما هم همینطور
تهیونگ به سمت خروجی مدرسه رفت مثل همیهش راننده شخصیش همه جا همراهش بود و میومد دنبالش از بچه ها خدافظی کرد به طرف ماشین رفت که چشمش به اون دختر افتاد دید که اونم مثل تهیونگ یه راننده شخصی داره حتما خانوادش خیلی ثروتمندن سوار ماشین شد و به طرف خونه رفت بعد از 20 دقیقه به خونه رسیدن واردشد به مادرش سلام کرد و به طرف اتاقش رفت
لباساشو در اورد و خودشو روی تخت انداخت
ویو جینا ؛ سوار ماشین شدم و به طرف خونه رفتم مث همیشه حرفای بچه هارو میشنیدم ولی ناراحت نمیشدم ولی امروز وقتی اون پسر کنارش نشست حالش خوب نبود یه چیزایی دید صحنه هایی که واضح نبود ولی ...
Like. 50
.....
۶۴.۶k
۳۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.