the building infogyg پارت81
#the_building_infogyg #پارت81
آچا
نفس نفس میزدم کجارفته یعنی خدایا کاش این شرط مزخرفو نمیذاشتم
چان اومد سمتم بقیه هم اومدن
من:پیداش کردین؟!
چان سرشو به معنی نه تکون داد اشکم داشت درمیومد پس کجان یعنی شل افتاد رویی زمین
میا:آچا پیداش میکنیم
من:شوخی نکن جلویی چشمامون بود بردنش چطوری خدایا
اشکام میریخت با هرچی میخواستن بازی میکردن اما با دوستام نه
یونگ:پوف دروربین مداربسته تصویرشو نگرفته
دستاشو کوبند به میله رفت داخل
بک:اما..
من:ببینم از این ویژگی متعلق به کدوم خاندان هاست
ریتسکا:فک کنم الف وگرگینه اینارو داره
ته:باید بفهمیم چرا اون دزدیدن
من:فک میکنی دلیلش چیه
اما خودم میدونستم چرا پس سکوت کردم همشون قیافشون تو هم بود وارد کاخ شدیم
چان:من میرم دنبال سوک به هیچ وجه تاکید میکنم آچا بیرون از کاخ نمیری
من:باشه نمیرم فقط پیداش کن
چان کلشو با خنده تکون داد لبخند زدم رفتش بیرون ریکا اومد تو اتاقم نشست رویی نرده هایی تراس یهو گوشیم لرزید
فرستنده:اگه میخوایی بدونی دوستت کجاس اون فرشته سیاه بفرست دنبال نخود سیاه
نگاهش کردم
من:ریکا میشه توام بری دنبال سوک بگردی
ریکا:من وظیفه دارم ازتو محافظت کنم
من:خواهش میکنم سوک برام مهمه لطفا
ریکا:اما آخه
من با التماس:لطفااا
ریکا:پوف باشه میرم غیب شدش
رفتش بعدش یهو پرده هایی اتاقم تکون خوردش چهره یه مرد تقریبا بلند قد پشت پرده نمایان شدش
من:کی هستی جرأت داری خودتو نشون بده ببینم
پسره:من ترسی ندارم ازت اما تو باید باهام بیایی تا دوستت آزاد کنم
من:بهم یه تضمین بده که دوستم آزاد میشه
پسره اومد از پرده اتاق اینور تر چشاش رنگ خاکستری عجیبی داش
من:تورو من جایی ندیدم
پسره:اسمم سوهویه درضمن شاهزاده خاندان گرگینه هام
من:بگو تضمینش چیه؟!
سوهو:من قول میدم
من:هع فک میکنی حرف خوناشاما رو که قولشون میگن قول رو باور میکنم چه برسه به گرگینه ها اشتباه گرفتی من هالو نیسم تضمین میخوام
سوهو:قول جاودان چطوره؟!
قبلا راجبش شنیده بودم قول جاودان بین همه خاندان ها معتبره
من:قبوله
چاقوشو درآورد و کف دستشو برید چاقو رو گرفت سمتم یکم بریدم باهاش دست دادم دستمو گرفت غیب شدیم یهو روبه رویی یه کاخ سیاه وحشتناک در اومدیم وارد سالن شدیم تلویزیون روشن کرد سوک تویه اتاق بود
من:آزادش کن قول دادی
سوهو:هستم سرقولم فقط میخوام مطمئنت کنم
آزادش کرد انداختش جلویی در کاخ برگشتن
من:من اینجا میمونم ولی بگو واسه چی منو میخوایی؟!
سوهو:برایی پدرم همین البته تا خودمو ثابت کنم بهش که من از برادر خنگم که خوشگذرونه وهمش اونور و اینور لیاقت سلطنتودارم همین
من:چه جذاب همه منو واسه قدرتشون میخوان باشه اتاقم کدومه!
سوهو: آسورا بهش نشون بده
دنبالش راه افتادم رفتم
آچا
نفس نفس میزدم کجارفته یعنی خدایا کاش این شرط مزخرفو نمیذاشتم
چان اومد سمتم بقیه هم اومدن
من:پیداش کردین؟!
چان سرشو به معنی نه تکون داد اشکم داشت درمیومد پس کجان یعنی شل افتاد رویی زمین
میا:آچا پیداش میکنیم
من:شوخی نکن جلویی چشمامون بود بردنش چطوری خدایا
اشکام میریخت با هرچی میخواستن بازی میکردن اما با دوستام نه
یونگ:پوف دروربین مداربسته تصویرشو نگرفته
دستاشو کوبند به میله رفت داخل
بک:اما..
من:ببینم از این ویژگی متعلق به کدوم خاندان هاست
ریتسکا:فک کنم الف وگرگینه اینارو داره
ته:باید بفهمیم چرا اون دزدیدن
من:فک میکنی دلیلش چیه
اما خودم میدونستم چرا پس سکوت کردم همشون قیافشون تو هم بود وارد کاخ شدیم
چان:من میرم دنبال سوک به هیچ وجه تاکید میکنم آچا بیرون از کاخ نمیری
من:باشه نمیرم فقط پیداش کن
چان کلشو با خنده تکون داد لبخند زدم رفتش بیرون ریکا اومد تو اتاقم نشست رویی نرده هایی تراس یهو گوشیم لرزید
فرستنده:اگه میخوایی بدونی دوستت کجاس اون فرشته سیاه بفرست دنبال نخود سیاه
نگاهش کردم
من:ریکا میشه توام بری دنبال سوک بگردی
ریکا:من وظیفه دارم ازتو محافظت کنم
من:خواهش میکنم سوک برام مهمه لطفا
ریکا:اما آخه
من با التماس:لطفااا
ریکا:پوف باشه میرم غیب شدش
رفتش بعدش یهو پرده هایی اتاقم تکون خوردش چهره یه مرد تقریبا بلند قد پشت پرده نمایان شدش
من:کی هستی جرأت داری خودتو نشون بده ببینم
پسره:من ترسی ندارم ازت اما تو باید باهام بیایی تا دوستت آزاد کنم
من:بهم یه تضمین بده که دوستم آزاد میشه
پسره اومد از پرده اتاق اینور تر چشاش رنگ خاکستری عجیبی داش
من:تورو من جایی ندیدم
پسره:اسمم سوهویه درضمن شاهزاده خاندان گرگینه هام
من:بگو تضمینش چیه؟!
سوهو:من قول میدم
من:هع فک میکنی حرف خوناشاما رو که قولشون میگن قول رو باور میکنم چه برسه به گرگینه ها اشتباه گرفتی من هالو نیسم تضمین میخوام
سوهو:قول جاودان چطوره؟!
قبلا راجبش شنیده بودم قول جاودان بین همه خاندان ها معتبره
من:قبوله
چاقوشو درآورد و کف دستشو برید چاقو رو گرفت سمتم یکم بریدم باهاش دست دادم دستمو گرفت غیب شدیم یهو روبه رویی یه کاخ سیاه وحشتناک در اومدیم وارد سالن شدیم تلویزیون روشن کرد سوک تویه اتاق بود
من:آزادش کن قول دادی
سوهو:هستم سرقولم فقط میخوام مطمئنت کنم
آزادش کرد انداختش جلویی در کاخ برگشتن
من:من اینجا میمونم ولی بگو واسه چی منو میخوایی؟!
سوهو:برایی پدرم همین البته تا خودمو ثابت کنم بهش که من از برادر خنگم که خوشگذرونه وهمش اونور و اینور لیاقت سلطنتودارم همین
من:چه جذاب همه منو واسه قدرتشون میخوان باشه اتاقم کدومه!
سوهو: آسورا بهش نشون بده
دنبالش راه افتادم رفتم
۵.۷k
۰۹ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.