the building infogyg پارت82
#the_building_infogyg #پارت82
چانیول
من:چیشد مطمئنید کار اونا بود
بک:ظاهرا یکی دیده خاندان گرگینه اینکارو کرده
یونگ:پس بریم
من:به این سادگی نیس سوهو خیلی باهوشه همینطوری به آب نمیزنه بریم کاخ ما یه فکر کنیم
جیهوپ:آره تو خیالت راحته چون آچا پیشته اما من چی هان؟!
ته:بس کن منم اعصابم خورده بریم ببینیم چی میشه
وارد کاخ شدیم که یوکی سرآسیمه اومد سمتمون
من:یوکی چیشده هان؟!
یوکی:ولیعهد بردن..آچا بردن
که یهو صدایی چند نفر اومد
همشون:پس تو اینجا چیکارع بودی؟!
متعجب بهش خیره بودم
من:تو..اینجا
جیمین:بهت گفتم مواظبش باش بهت گفتم مواظب خواهرم باش!
که صدایی دخترا اومد
دخترا:آچا چیشده،خواهر کیه؟!
جیهوپ:حالت خوبه سوک خداروشکر
بغلش کرد شروع کرد به چطوری دزدیدنش
جیمین:خوب پس فهمیدیم کجاس چان من خواهرمو از تو میخوام تو گفتی ازش محافظت میکنی
ته:ما توافق نامه امضا کردیم نمیتونیم
اعصابم خورد بود نمیدونستم چرا دلم میخواست سوهو رو بگیرم تیکه تیکه کنم از اینکه آچا خودش رفته هم عصبی می شدم
من:درس...
که جیمین یقمو گرفت
جیمین:خواهر من بین یه مشت گرگینه گیر کرد بعد تومیگی نمیتونی نجاتش بدیی چرا پس گفتی بزارم پیش تو بمونه مرض داشتی
که یهو احساس کردم نصف صورتم سوخت مشتش کوبیده بود تو صورتم
ریکا:شاهزاده ما برایی نجاتش به کمک خون اشام ها نیاز داریم
جیمین:خودم نجاتش میدم برو وسایلایی آچا رو به قصر ببر ریکا الان
ریکا:اطاعت
من:هستم کمکت میکنم اما کسی نباید بفهمه آچا هم برمیگرده اینجا
دلم براش تنگ شده بود دلیلشم نمیدونم یعنی نمیخوام که بدونم
جین:برو کفاشتو واکس بزن پرنسس اینجا بمونه عمرا
جیمین:بس کنین مارک نقشه کاخ سوهو رو بیار بعدا راجبش حرف میزنیم خوب جمع شین تا دیر نشده
نشستیم نقشه رو موبه مو آنالیز کردیم
یونگ:حساب شده ودقیقه عالی میرسه به نظرم
مارک خندید و کلشو تکون دادش
ریکا:من میرم داخل تحت هر شرایطی آچا رو دور کنین حتی اگه من جونم وسط بود
مارک:مطمئنی ساده نیس باز خوناشاما بیشتر میتونن کمک کنن
ریکا:نه به خاطر من اینطوری شدش
من:پس که اینطور خودت میدونی!ما کمکت میکنیم
نزدیک قلعه شدیم سوهو هنوزم ترسناکیش رو به رخ همه میکشه تو محوطه برف نشسته بود وسط محوطه چیزی دیده میشد به ته نگاه کردم منظورمو فهمید قیافش تغییر کردش
ته:آچا ست اصلا حال وروز خوبی نداره گردنش پر جایی زخمه صورتش خونیه کاملا
ریکا:متأسفم آچا من متأسفم
جیمین:اونا با خواهرم داشتن میکشم شون مارک جین آلان باید بریم
من:نه یکم نزدیک تر بشین بعدا نیرو هاتون ذخیرع کنین
چانیول
من:چیشد مطمئنید کار اونا بود
بک:ظاهرا یکی دیده خاندان گرگینه اینکارو کرده
یونگ:پس بریم
من:به این سادگی نیس سوهو خیلی باهوشه همینطوری به آب نمیزنه بریم کاخ ما یه فکر کنیم
جیهوپ:آره تو خیالت راحته چون آچا پیشته اما من چی هان؟!
ته:بس کن منم اعصابم خورده بریم ببینیم چی میشه
وارد کاخ شدیم که یوکی سرآسیمه اومد سمتمون
من:یوکی چیشده هان؟!
یوکی:ولیعهد بردن..آچا بردن
که یهو صدایی چند نفر اومد
همشون:پس تو اینجا چیکارع بودی؟!
متعجب بهش خیره بودم
من:تو..اینجا
جیمین:بهت گفتم مواظبش باش بهت گفتم مواظب خواهرم باش!
که صدایی دخترا اومد
دخترا:آچا چیشده،خواهر کیه؟!
جیهوپ:حالت خوبه سوک خداروشکر
بغلش کرد شروع کرد به چطوری دزدیدنش
جیمین:خوب پس فهمیدیم کجاس چان من خواهرمو از تو میخوام تو گفتی ازش محافظت میکنی
ته:ما توافق نامه امضا کردیم نمیتونیم
اعصابم خورد بود نمیدونستم چرا دلم میخواست سوهو رو بگیرم تیکه تیکه کنم از اینکه آچا خودش رفته هم عصبی می شدم
من:درس...
که جیمین یقمو گرفت
جیمین:خواهر من بین یه مشت گرگینه گیر کرد بعد تومیگی نمیتونی نجاتش بدیی چرا پس گفتی بزارم پیش تو بمونه مرض داشتی
که یهو احساس کردم نصف صورتم سوخت مشتش کوبیده بود تو صورتم
ریکا:شاهزاده ما برایی نجاتش به کمک خون اشام ها نیاز داریم
جیمین:خودم نجاتش میدم برو وسایلایی آچا رو به قصر ببر ریکا الان
ریکا:اطاعت
من:هستم کمکت میکنم اما کسی نباید بفهمه آچا هم برمیگرده اینجا
دلم براش تنگ شده بود دلیلشم نمیدونم یعنی نمیخوام که بدونم
جین:برو کفاشتو واکس بزن پرنسس اینجا بمونه عمرا
جیمین:بس کنین مارک نقشه کاخ سوهو رو بیار بعدا راجبش حرف میزنیم خوب جمع شین تا دیر نشده
نشستیم نقشه رو موبه مو آنالیز کردیم
یونگ:حساب شده ودقیقه عالی میرسه به نظرم
مارک خندید و کلشو تکون دادش
ریکا:من میرم داخل تحت هر شرایطی آچا رو دور کنین حتی اگه من جونم وسط بود
مارک:مطمئنی ساده نیس باز خوناشاما بیشتر میتونن کمک کنن
ریکا:نه به خاطر من اینطوری شدش
من:پس که اینطور خودت میدونی!ما کمکت میکنیم
نزدیک قلعه شدیم سوهو هنوزم ترسناکیش رو به رخ همه میکشه تو محوطه برف نشسته بود وسط محوطه چیزی دیده میشد به ته نگاه کردم منظورمو فهمید قیافش تغییر کردش
ته:آچا ست اصلا حال وروز خوبی نداره گردنش پر جایی زخمه صورتش خونیه کاملا
ریکا:متأسفم آچا من متأسفم
جیمین:اونا با خواهرم داشتن میکشم شون مارک جین آلان باید بریم
من:نه یکم نزدیک تر بشین بعدا نیرو هاتون ذخیرع کنین
۶.۹k
۰۹ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.