برید یه جای خلوت و دنج و تاریک

برید یه جای خلوت و دنج و تاریک ,
بعد این متون بخونید ...
#تصورش_کنید ...

لحظه ای که زمان تمام هستی را با خود می بُرد,
سکوتی به وسعت دشتهای شرق,
زمین را به خاموشی مطلق می کشاند....

هیچ کلامی گفته نشد....
فقط چشم مانده بود و چشم....
تنها دل بود که از حال دل خبر داشت....
آسمان گرد جدایی می پاشید...
ستاره ها از خجالت به نقاب نشسته بودند....
باد تلاش می کرد که دستهارا به هم پیوند دهد....

اما....
ناگاه صدایی آمد....!!!
خاموش....
تقدیر است....
جدایی سر نوشت است....
ماه هم با زمان قهر کرد....
شب تیره وتار بود....
آسمان تصویری روشن از کینه ی تار بود....
قدرت اشک بود که دل را نجات داد....
وصدایی سرد که دل را به هلاکت کشاند....
خداحافظ....
وبرای همیشه خاموش شد....
دیده پر از خون بود...
تنها قدرت اشک بود که مرا زنده نگاه داشته تا امروز....
دیدگاه ها (۳)

فکر تو پیرم کرد ,بهونه گیرم کرد ...از همه سیرم کرد ,فکرت اسی...

امشب , بوی نبودنت همه جا پیچیده . . . . و اینجا یک نفر در هی...

سیگار های بهمنش را دوست دارمبوی بد پیراهنش را دوست دارمگفتند...

غمگینی نوشته هایم را ببخشید ...روزگارم این است ..."کسی مثل م...

#سنگدل part 29ویهان بیشتر به رومی نزدیک شدویهان=انگار دوست پ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط