امشب

امشب ,
بوی نبودنت همه جا پیچیده . . . .
و اینجا یک نفر در هیاهوی شیشه ها
فریاد می زند ,
که تو دیگر نخواهی آمد . . . .

دلم می خواهد ,
همه ی شیشه ها را بشکنم . . . .
و گلویِ کسی را پاره کنم ,
که پشت پرده ی شیشه ها ست . . . .
خفه اش کنید . . . .!!!
من دیگر طاقت ندارم . . . .
دیدگاه ها (۳)

کاش مخابراتیه روز صبح بهت اس ام اس میداد:مشترک محترمشما قبلا...

خیلی میخواستَمِت ..طوری که ،یادته گُفتی : بُرو ، بمونی اذیّت...

فکر تو پیرم کرد ,بهونه گیرم کرد ...از همه سیرم کرد ,فکرت اسی...

برید یه جای خلوت و دنج و تاریک ,بعد این متون بخونید ...#تصور...

‏‍خسته جانی هستمکه تنم رنجور ناملایمات زندگی ستاز روزهای سخت...

چند پارتی(جونگ کوک/ات)part3

چپتر ۸ _ سایه های تارهوا سردتر از همیشه بود. باربارا با گلدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط