سادیسمی
#سادیسمی
پارت 20
بلاخره بعد از کلی فکر کردن به سمت اتاق مشترک آت و خودش رفت و با یکم فاصله از آت خوابید ...
"صبح"
صبح شده بود و جونگ کوک شرکت بود و آت هم داشت صبحونه میخورد ..
اجوما هم داشت حاضر میشد .. مرخصی گرفته بود و داشت میرفت پیش دخترش...
و تا یه هفته برنمیگشت ....
اجوما بعد از خدافظی از آت رفت ...
آت درحالی که داشت یه لقمه تو دهنش میزاشت ..
یهو زنگ خونه به صدا در اومد .. به فکر اینکه اجوماست رفت و درو باز کرد فک کرد شاید یه چیزی جا گذاشته ..
ولی به جای اجوما ... یه بسته بود ... که دم در گذاشته بودن ... آت اون بسترو برداشت .. و روش رو خوند ..
این بسته برای آت بود ..
آت درو بست و اومد تو .. و شروع کرد به باز کردن .. بسته ..
بسته بزرگ بود ولی فقط یه نامه توش بود .. آت برش داشت .. و بازش کرد ...
با خوندن اولین خط اخم کرد ...
نوشته بود...
« هیی خانم آت .. منم اونی که دیروز تو بار دیدیش .. شاید .. برات عجیب باشه ولی
به نظرم .. تو هم باید حقیقت رو بفهمی .. جونگ کوک .. داره یه چیزیو ازت پنهون میکنه .. اگه میخوای بفهمی .. به جایی که گفتم بیا ......»
پارت 20
بلاخره بعد از کلی فکر کردن به سمت اتاق مشترک آت و خودش رفت و با یکم فاصله از آت خوابید ...
"صبح"
صبح شده بود و جونگ کوک شرکت بود و آت هم داشت صبحونه میخورد ..
اجوما هم داشت حاضر میشد .. مرخصی گرفته بود و داشت میرفت پیش دخترش...
و تا یه هفته برنمیگشت ....
اجوما بعد از خدافظی از آت رفت ...
آت درحالی که داشت یه لقمه تو دهنش میزاشت ..
یهو زنگ خونه به صدا در اومد .. به فکر اینکه اجوماست رفت و درو باز کرد فک کرد شاید یه چیزی جا گذاشته ..
ولی به جای اجوما ... یه بسته بود ... که دم در گذاشته بودن ... آت اون بسترو برداشت .. و روش رو خوند ..
این بسته برای آت بود ..
آت درو بست و اومد تو .. و شروع کرد به باز کردن .. بسته ..
بسته بزرگ بود ولی فقط یه نامه توش بود .. آت برش داشت .. و بازش کرد ...
با خوندن اولین خط اخم کرد ...
نوشته بود...
« هیی خانم آت .. منم اونی که دیروز تو بار دیدیش .. شاید .. برات عجیب باشه ولی
به نظرم .. تو هم باید حقیقت رو بفهمی .. جونگ کوک .. داره یه چیزیو ازت پنهون میکنه .. اگه میخوای بفهمی .. به جایی که گفتم بیا ......»
۷.۳k
۱۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.