سادیسمی
#سادیسمی
پارت 22
جونگ کوک با گفتن...
- پاتو از اینجا بیرون بزار ببین باهات چیکار میکنم .... ( عصبی و جدی )
* لرز به تن آت انداخت ..
جونگ کوک به چشمای آت خیره بود .. چشمایی که پر از اشک بود .. و همینطور قرمز شده بود .. دستشو به طرف صورت آت برد ..
آروم اشک چشماشو پاک کرد .. و گفت ..
- بسه دیگه .. انقد گریه نکن ....( آروم و جدی)
* آت بعد چند دقیقه .. آروم دستاشو که میلرزید به سمت صورتش برد و اشکی که روی گونه هاش افتاده بود رو هم پاک کرد .. و به چشمای جونگ کوک خیره ..شد ..
و آب دهنشو قورت داد .. جونگ کوک گفت ...
- آفرین .. حالا هم بیا بشین .. همه چیو توضیح بده ...
+ باش ..
* دوتاشونم به سمت کاناپه رفتن و روش نشستن ..
جونگ کوک گفت ..
- میشنوم .. بگو ..
+ خب .. صبح وقتی که اجوما رفت یه نفر درو زد من فک کردم اجوما هس .. ولی وقتی باز کردم .. یه بسته .. بود که توش یه نامه گذاشته بودن .. وقتی بازش کردم .. نوشته بود .. که تو داری یه چیزیو ازم پنهون میکنی .. گفت اگه میخوام بفهمم باید به جایی که گفته بود برم ..
منم کنجکاو بودم .. به خاطر همین ( آروم )
-
پارت 22
جونگ کوک با گفتن...
- پاتو از اینجا بیرون بزار ببین باهات چیکار میکنم .... ( عصبی و جدی )
* لرز به تن آت انداخت ..
جونگ کوک به چشمای آت خیره بود .. چشمایی که پر از اشک بود .. و همینطور قرمز شده بود .. دستشو به طرف صورت آت برد ..
آروم اشک چشماشو پاک کرد .. و گفت ..
- بسه دیگه .. انقد گریه نکن ....( آروم و جدی)
* آت بعد چند دقیقه .. آروم دستاشو که میلرزید به سمت صورتش برد و اشکی که روی گونه هاش افتاده بود رو هم پاک کرد .. و به چشمای جونگ کوک خیره ..شد ..
و آب دهنشو قورت داد .. جونگ کوک گفت ...
- آفرین .. حالا هم بیا بشین .. همه چیو توضیح بده ...
+ باش ..
* دوتاشونم به سمت کاناپه رفتن و روش نشستن ..
جونگ کوک گفت ..
- میشنوم .. بگو ..
+ خب .. صبح وقتی که اجوما رفت یه نفر درو زد من فک کردم اجوما هس .. ولی وقتی باز کردم .. یه بسته .. بود که توش یه نامه گذاشته بودن .. وقتی بازش کردم .. نوشته بود .. که تو داری یه چیزیو ازم پنهون میکنی .. گفت اگه میخوام بفهمم باید به جایی که گفته بود برم ..
منم کنجکاو بودم .. به خاطر همین ( آروم )
-
۸.۵k
۱۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.