پارت

#پارت102:

آدرسی که مامان تو برگه‌ایی برام نوشته بود رو یبار دیگه خوندم. اصلا نمی‌دونستم کجاست. بخاطر همین سمت ماشینی که گوشه‌ی خیابون پارک کرده بود،رفتم.
تقه‌ای به شیشه زدم. شیشه ماشین پایین اومد. از مردی که تو ماشین ماشین نشسته بود، معذب پرسیدم:
- ببخشید! می‌دونید این آدرس کجاست؟

نگاه معنی داری بهم انداخت و بدون اینکه به آدرس نگاه کنه، گفت:
- البته!
از لحنش ترسیدم ولی به روی خودم‌ نیوردم.
کاغذ آدرس رو به سمتش گرفتم. دستش رو دراز کرد و به جای کاغذ دستم رو گرفت‌.
دستم رو از دستش بیرون کشیدم و با عصابنیت از کنار ماشینش گذشتم. کلی فحش نثارش کردم.

به نزدیک ترین کوچه‌ای که سر راهم بود پیچیدم‌. قدم‌های کسی رو پشت سرم احساس کردم. با دلهره به عقب برگشتم که همون مرد رو دیدم. تا خواستم چیزی بگم دستمال رو روی دهنم گرفت.

از شانس بَدم تو کوچه ای پیچیده بودم که پرنده هم در اون پر نمی‌زد.
هر چه قدر تقلا کردم نتونستم خودم رو از دستش نجات بدم، در آخر تسلیم شدم و چشمام سیاهی رفت‌.
***
دفتر رو همین جور ورق می‌زدم و گذر زمان رو حس نمی‌کردم. که با شنیدن صدای مامان سریع از جام بلند شدم و دفتر رو همراه خودم به بیرون خونه بردم.
مامان رو دیدم سر باغبون داد می‌زد. مش رحیم سرش رو پایین گرفته بود و چیزی نمی‌گفت.
دیدگاه ها (۴)

#پارت103:دلم به حال باغبون سوخت. مامان واقعا قاطی کرده بود؛ ...

#پارت104:سریع به سمت در اتاق رفتم. هر چه قدر دستگیره‌ی در رو...

#پارت101:شعر پر از درد و غم بود طوری که قلبم رو به درد اورد....

بهم گفت, عشق ' مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی م...

که دستی روی شونم حس کردم برگشتم _زود باش وسایلت رو جمع کن نم...

#رویای #جوانی #پارت-۶خیلی عصابم خورد شد . یونگی اومد و گفت :...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط