پارت سوم دلبر نازم
پارت سوم دلبر نازم
رسیدم دم در خونه ارسلان رسید باهم رفتیم بالا
مامان د:به به خوش اومدین دخترم و پسرم خوش اومدین
اردیا:مرسی
بابا د:خوش اومدی داماد گلم دخترم خوش اومدی
ارسلان:مرسی عمو
دیانا:مرسی بابایی
بابا د:بفرمائید تو
ارسلان:ببخشید مزاحم شدیم
بابا د:این چه حرفیه پسر
ارسلان:)
دیانا:ارسلان میشه چند لحظه بیای کارت دادم
ارسلان:اومدم با اجازه
بابا د:اجازه ما دست شماست به فرما
رفتم بالا تو اتاق دیانا در رو بست
ارسلان:می شنوم
دیانا:تروخدا لج نکن ارسلان نرو ترکیه من بدون تو میمیرم نرو دیگه به خاطر من به خاطر عشقمون نرو
ارسلان:از کجا معلوم عشق من دو طرفه س معلوم دیگه دوسم نداری
دیانا:نرو خواهش میکنم ارسلان تروخدادمن نابود میشم بمون پیشم دیگه تروخدا😔
ارسلان:باید فکر کنم😔🖤
دیانا:باش ولی نرو ترکیه
ارسلان:بریم پایین الان مامان اینا نگران میشن
دیانا:بحث عوض نکن
رفتم جلو دستم رو قاب صورتش کردم سرم رو نزدیک صورتش کردم و لبش رو بوسیدم ازش جدا شدم که رفت پایین من اشتباه کردم خیلی زود قضاوت کردم هوف🖤
رفتم پایین شام خوردیم با ارسلان از خونه مامان اینا زدیم بیرون ارسلان پیاده بود تعجب کردم ماشین نداشت رفت اونور ولی راه خونه ما اینور داد زدم
دیانا:ارسلان
ارسلان:هوم
دیانا:راه خونه اینور چرا میری اونور
ارسلان:نگفتم بخشیدمت گفتم فکر میکنم حالا هم میرم خونه مجردیم
دیانا:اوک بای
رفتم رسیدم...
یادم افتاد انفالوش کردم سریع دوباره فالوش کردم کلی مسیج اومده بود چرا ارسلان انفالو کردی چرا باهاش استوری نمیزاری:)
همشون هم فن های اردیا بودن:))
رسیدم دم در خونه ارسلان رسید باهم رفتیم بالا
مامان د:به به خوش اومدین دخترم و پسرم خوش اومدین
اردیا:مرسی
بابا د:خوش اومدی داماد گلم دخترم خوش اومدی
ارسلان:مرسی عمو
دیانا:مرسی بابایی
بابا د:بفرمائید تو
ارسلان:ببخشید مزاحم شدیم
بابا د:این چه حرفیه پسر
ارسلان:)
دیانا:ارسلان میشه چند لحظه بیای کارت دادم
ارسلان:اومدم با اجازه
بابا د:اجازه ما دست شماست به فرما
رفتم بالا تو اتاق دیانا در رو بست
ارسلان:می شنوم
دیانا:تروخدا لج نکن ارسلان نرو ترکیه من بدون تو میمیرم نرو دیگه به خاطر من به خاطر عشقمون نرو
ارسلان:از کجا معلوم عشق من دو طرفه س معلوم دیگه دوسم نداری
دیانا:نرو خواهش میکنم ارسلان تروخدادمن نابود میشم بمون پیشم دیگه تروخدا😔
ارسلان:باید فکر کنم😔🖤
دیانا:باش ولی نرو ترکیه
ارسلان:بریم پایین الان مامان اینا نگران میشن
دیانا:بحث عوض نکن
رفتم جلو دستم رو قاب صورتش کردم سرم رو نزدیک صورتش کردم و لبش رو بوسیدم ازش جدا شدم که رفت پایین من اشتباه کردم خیلی زود قضاوت کردم هوف🖤
رفتم پایین شام خوردیم با ارسلان از خونه مامان اینا زدیم بیرون ارسلان پیاده بود تعجب کردم ماشین نداشت رفت اونور ولی راه خونه ما اینور داد زدم
دیانا:ارسلان
ارسلان:هوم
دیانا:راه خونه اینور چرا میری اونور
ارسلان:نگفتم بخشیدمت گفتم فکر میکنم حالا هم میرم خونه مجردیم
دیانا:اوک بای
رفتم رسیدم...
یادم افتاد انفالوش کردم سریع دوباره فالوش کردم کلی مسیج اومده بود چرا ارسلان انفالو کردی چرا باهاش استوری نمیزاری:)
همشون هم فن های اردیا بودن:))
۷.۴k
۱۰ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.