به آنا گفتم امشب شام غریبانه شمع داری روشن کنیم
به آنا گفتم امشب شام غریبانه شمع داری روشن کنیم
گفت آره برو کابینتارو بگرد پارسال یه بسته گرفته بودم
خودش رفت این بشقاب گل سرخ و آورد گفت بیا تو این روشن کن
چراغارو خاموش کردم
دوتایی نشستیم کنار شمعا
زیارت عاشورا رو خوندیم
دستشو گرفتم تو دستم
شروع کرد از امام حسین گفتن از علی اصغر گفتن از علی اکبر گفتن از عباس گفتن
گفت و دوتایی اشک ریختیم
انگار این سنگینیه روز عاشورا تا قیام قیامت رو دل ما آدما میمونه
برعکس هرسال که خونه آنا پر بود از بچه ها و نوه ها و خواهر و برادرا
امسال تو دلگیرترین حالت ممکن فقط من بودمو آنا
آنا آخرین پناه منه برای دل تنگ و سنگین و تنهام
آنا آخرین پناه منه برای اشکام
آنا آخرین کسیه که من برای فرار از جو سنگین و نفس گیر عاشورا بهش پناه میبرم...
کاش همیشه باشه...
#دلنوشته
99.6.9
23:09
گفت آره برو کابینتارو بگرد پارسال یه بسته گرفته بودم
خودش رفت این بشقاب گل سرخ و آورد گفت بیا تو این روشن کن
چراغارو خاموش کردم
دوتایی نشستیم کنار شمعا
زیارت عاشورا رو خوندیم
دستشو گرفتم تو دستم
شروع کرد از امام حسین گفتن از علی اصغر گفتن از علی اکبر گفتن از عباس گفتن
گفت و دوتایی اشک ریختیم
انگار این سنگینیه روز عاشورا تا قیام قیامت رو دل ما آدما میمونه
برعکس هرسال که خونه آنا پر بود از بچه ها و نوه ها و خواهر و برادرا
امسال تو دلگیرترین حالت ممکن فقط من بودمو آنا
آنا آخرین پناه منه برای دل تنگ و سنگین و تنهام
آنا آخرین پناه منه برای اشکام
آنا آخرین کسیه که من برای فرار از جو سنگین و نفس گیر عاشورا بهش پناه میبرم...
کاش همیشه باشه...
#دلنوشته
99.6.9
23:09
۶.۷k
۰۹ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.