پارت40
پارت40
یوری از کاری که میخواست انجام بده کاملا مطمئن بود پس بدون توقف خودش و جلوی تهیونگ گرفت و صدای شلیک گلوله همه جارو پر کرده بود و گلوله خورد وسط سینه یوری و میخواست بیوفته که تهیونگ گرفتش و افتاد تو بغل تهیونگ
تهیونگ:یو....یوری
جونگکوک:نه نههههه(داد)
جینگ یی:یوری خواهر کوچولو (شک و بغض)
شوگا:زنگ بزنین امبولانس زود باشید
جنی:یوری خوبی یه چیزی بگو
یوری:م...من...حتی....اگر....بمیرم هم...هیچ..پشیمونی ندارم...... از این...... کار(بریده بریده میگه و و یه قطره اشک از چشمش میاد)
تهیونگ:چرا چرا اینکارو کردیی(داد)
جونگکوک:یوری بیدار بمون باشه (بغض)
جیمین:درد داره
یوری:ی...کم
اه لام:امبولانس رسید
و تهیونگ یوری و گذاشت روی برانکارد و گذاشتنش توی امبولانس و اعضا و دخترا و کلا همه کسایی که عاشق یوری بودن و خیلی دوسش داشتن به بیمارستان رفتن کلی خبرنگارد دم بیمارستان بود تا بزور پلیس ها خبرنگار ها رو بیرون کردن
یوری و سریع بردن اتاق عمل و همه پشت در اتاق عمل منتظر بودن همینطور پرستارا باند میبردن و باندهای خونی و بیرون میاوردند و هیچکس هم جوابی بهشون نمیداد
تهیونگ:همش بخاطره منه نباید اون کار رو میکرد(گریه)
جونگکوک:نه تقصیر کسی نیست یوری خودش بخاطر علاقه ای که به تو داشت اینکار رو کرد(گریه)
تهیونگ:چی
جونگکوک:یوری عاشقته
جیمین:ولی یوری گفت به کسی چیزی نگیم
جونگکوک:ولی الان باید بدونه
جنی:بسه شماهم اون بچه داره جونش و از دست میده اونوقت دارین راجب عشق و عاشقی حرف میزنید
جینگ یی:اگربلایی سر یوری بیاد دیگه چطور به زندگی ادامه بدم
نامجون:قرار نیست هیچ اتفاقی بیوفته بس کنید
جدود۴ساعت گذشت و همه پدر و مادرخونده ها اومده بودن بعد از گذشت ۴ساعت هیچ خبری نبود تا اینکه بالاخره دکتر از اتاق عمل بیرون اومد
................
یوری از کاری که میخواست انجام بده کاملا مطمئن بود پس بدون توقف خودش و جلوی تهیونگ گرفت و صدای شلیک گلوله همه جارو پر کرده بود و گلوله خورد وسط سینه یوری و میخواست بیوفته که تهیونگ گرفتش و افتاد تو بغل تهیونگ
تهیونگ:یو....یوری
جونگکوک:نه نههههه(داد)
جینگ یی:یوری خواهر کوچولو (شک و بغض)
شوگا:زنگ بزنین امبولانس زود باشید
جنی:یوری خوبی یه چیزی بگو
یوری:م...من...حتی....اگر....بمیرم هم...هیچ..پشیمونی ندارم...... از این...... کار(بریده بریده میگه و و یه قطره اشک از چشمش میاد)
تهیونگ:چرا چرا اینکارو کردیی(داد)
جونگکوک:یوری بیدار بمون باشه (بغض)
جیمین:درد داره
یوری:ی...کم
اه لام:امبولانس رسید
و تهیونگ یوری و گذاشت روی برانکارد و گذاشتنش توی امبولانس و اعضا و دخترا و کلا همه کسایی که عاشق یوری بودن و خیلی دوسش داشتن به بیمارستان رفتن کلی خبرنگارد دم بیمارستان بود تا بزور پلیس ها خبرنگار ها رو بیرون کردن
یوری و سریع بردن اتاق عمل و همه پشت در اتاق عمل منتظر بودن همینطور پرستارا باند میبردن و باندهای خونی و بیرون میاوردند و هیچکس هم جوابی بهشون نمیداد
تهیونگ:همش بخاطره منه نباید اون کار رو میکرد(گریه)
جونگکوک:نه تقصیر کسی نیست یوری خودش بخاطر علاقه ای که به تو داشت اینکار رو کرد(گریه)
تهیونگ:چی
جونگکوک:یوری عاشقته
جیمین:ولی یوری گفت به کسی چیزی نگیم
جونگکوک:ولی الان باید بدونه
جنی:بسه شماهم اون بچه داره جونش و از دست میده اونوقت دارین راجب عشق و عاشقی حرف میزنید
جینگ یی:اگربلایی سر یوری بیاد دیگه چطور به زندگی ادامه بدم
نامجون:قرار نیست هیچ اتفاقی بیوفته بس کنید
جدود۴ساعت گذشت و همه پدر و مادرخونده ها اومده بودن بعد از گذشت ۴ساعت هیچ خبری نبود تا اینکه بالاخره دکتر از اتاق عمل بیرون اومد
................
۳۸۶
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.