ترس شیرینpt

ترس شیرینpt36
تیهونگ آروم به دختر نزدیک شد ،از اینکه هانا رو برسونه میترسید،حتی با وجود دونستن اینکه اون دختر دختر قبلی نبود.
تو همون لحظه تهیونگ تمام دلایل موجود برای اشتباه بودن این رابطه رو به یاد آورد اما هانا بود که اون افکارات رو پروند و با بوسه آرومی که شروع کرد تهیونگ رو به حال برگردوند.
تهیونگ برخلاف دختر با فشار زیادی دختر رو می‌بوسید جوری که هانا از قدرت تهیونگ به پشت خم شده بود و تهیونگ دستش رو روی کمر دختر گذاشت.
هانا بی خبر از زخم روی دست تهیونگ دستش روی بازوش گذاشت تهیونگ انقدری محو دختر بود که دردش باعث بیار شدن قدرتش شد.
با فشار زبون تهیونگ دهنش رو باز کرد که مرد بیشتر اون رو توی خودش حل کرد. قدم ها برداشته شد و با هر قدم عقب هانا تهیونگ یک قدم به جلو برمیداشت و انقدر اینکارو ادامه دادن تا هانا به در خونش کوبیده شد و بعد هانا با خیس شدن دستش متوقف شد و به دست خونیش نگاه کرد ولی تهیونگ با چشمای خمارش به صورت دختر نگاه میکرد.
+دستت....چیشده؟
-چیزی نیست فقط زخمی شده.
+یعنی چی چیزی نیست
هانا دست مردرو گرفت و دنبال خودش کشوند داخل خونه و نشوندش رو مبل .طولی نکشید که گوله مشکی پریدن رو پاهای تهیونگ . مرد گربه رو ناز کرد و به هانا نگاه کرد
-همخونه جدید گرفتی؟
+نگرفتم ،خودش اومد
همون‌طور که دست مرد رو پانسمان میکرد گفت
تهیونگ چشماشو چرخوند و تو ذهنش یاداشت کرد که موجود بیچاره رو از بین ببره.
بانداژ مرد رو اروم باز کرد و سعی کرد اول خونای روشو پاک کنه و ضد عفونیش کنه و سعی کنه حواسش با تتوهای زیادی که روی دستش بود و کمیشون هم میتونست روی سینش ببینه پرت نشه.
+دیگه دارم به بستن زخم هات عادت میکنم.
تهیونگ اما تماما نگاه بود چجوری براش نمیمرد وقتی انقدر زیبا نگرانش بود.
-خیلی خوشگلی....
زمزمش به قدری اروم بود که به گوش هانا نرسید و میدونست اگر برسه دختر حرفش رو نشنیده میگیره با تلافیش میکنه و روی دستش خالیش میکنه.هانا با حس کردن نگاهی که هیچوقت بهش عادت نمیکرد بدون اینکه نگاهش رو از دست مرد بگیره زمزمه کرد
+باز داری اونجوری نگاهم میکنی
تهیونگ سرشو به پشتی مبل تکیه داد و از بین تارهای ریخته شده روی صورتش به خیرگیش ادامه داد حس میکرد حالا راحت تر میتونه نفس بکشه وقتی نفسش کنارش بود.
-دیگه باید به اینم عادت کنی.
یکم مکث کرد و ادامه داد.
-به اینکه مرکز دنیام باشی
با شنیدن این جمله دستهای هانا متوقف شد.
هیچوقت نمیتونست به این حرفای مرد عادت کنه هربار که فکر میکرد بیشتر از این نمیتونست خجالت زده بشه بهش ثابت میشد که اشتباه میکنه کارشو از سر گرفت و هشدار داد.
دیدگاه ها (۲)

ترس شیرین ادامه پارت 36+ممکنه یکم دردت بگیرهبا اولین فشاری ک...

ترس شیرین pt37 تو این دوهفته هرکاری که میشد رو انجام دادن،ا...

ترس شیرین pt35نفس هاشون با هم برخورد میکردن و تهیونگ جوری که...

ترس شیرین pt34-دستم رو بر میدارم و ازت میخوام داد زدن رو تمو...

black flower(p,286)

black flower(p,320)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط