ترس شیرین pt

ترس شیرین pt34
-دستم رو بر میدارم و ازت میخوام داد زدن رو تموم کنی باشه؟
بدون اینکه منتظر جواب هانا بمونه دستش رو برداشت و خیره به چشم هایی که به شدت دلتنگشون بود قدمی ازش فاصله گرفت اما نه زیاد نمیخواست از عطر تنش دور بشه میخواست تا جایی که میتونه تنفسش کنه تا وقتی دختر دوباره پسش زد بتونه چند روزی رو دووم بیاره. نگاهش به موهاش افتاد و متوقف شدن قلبش رو حس کرد دختر میدونست روش چه اثری داره و با دلبری موهاش رو بلند کرده بود و به رخش میکشید؟ لعنت به خالقی که همچین شاهکاری رو خلق کرده بود قصدش دیوونه کردن تهیونگ بود یا چی؟ دستی به طرههای مشکی زاده دختر کشید و قلبش با هر تاری که رها میشد یک تپش جا مینداخت. هیچوقت به این زیبایی عادت نمیکرد مرد روبه روش یک الهه زاده بود.
هانا میتونست شیفتگی رو توی نگاه تهیونگ بخونه و میفهمید که محوش شده .
+کجا بودی؟
آروم زمزمه کرد
این چیزی نبود که تهیونگ انتظارش رو داشت پس اخم هاش از سردرگمی توی هم کشیده شد و متعجب به چشم های مصمم دختر خیره شد اون الان نباید میزد توی صورتش و ازش میخواست گورشو گم کنه؟
-چی...؟
تهیونگ اروم حرفش رو رها کرد و هانا بالاخره میتونست بعد از مدتها حس جدیدی رو توی چهره مرد ببینه و این بیشتر هیجان زدش میکرد میدونست روش چه تاثیری داره و حالا داشت ازش استفاده میکرد.
دستش رو به یقه مرد رسوند و همون یک قدم فاصله رو با جلو کشیدنش بست و دست تهیونگ برای محافظت کنار سر دختر فرود اومد و این صدای غریدن هانا بود که توی صورت مرد رها میشد.
+این همه مدت کجا بودی کیم تهیونگ؟
این دفعه محکمتر گفت
دیدگاه ها (۰)

ترس شیرین pt35نفس هاشون با هم برخورد میکردن و تهیونگ جوری که...

ترس شیرینpt36تیهونگ آروم به دختر نزدیک شد ،از اینکه هانا رو ...

ترس شیرینpt33اشغال ها رو که جمع کرد به هوای بیرون گذاشتنشون ...

ترس شیرینpt32تهیونگ که سردردش حالا با دیدن صاحب نفس هاش با م...

♡𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 :: part⁷" ...

ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 76 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ دختر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط