ترس شیرین pt
ترس شیرین pt35
نفس هاشون با هم برخورد میکردن و تهیونگ جوری که انگار تازه به اکسیژنش رسیده باشه دم هاشو عمیق تر از همیشه میگرفت. اوه پس منتظرش بوده باید چی میگفت؟ میگفت مشغول سلاخی کردن مردم بودم تا دردی که بهم دادی رو فراموش کنم اما حالا که بهت رسیدم عین ماهی شدم که به دریاش رسیده؟ چیزی رو درون چشمهای دختر میدید که قبلا وجودش رو فقط حس کرده بود حس میکرد میفهمید که این هنر خودشه و حالا داره اثری که گذاشته رو دریافت میکنه این هانایی بود که میخواست ببینه و به خاطرش حاضر بود تموم دنیا رو به اتیش بکشه با شیفته ترین حالت ممکن جواب داد
- چقدر دلم برای این لحن گستاخت تنگ شده بود.
+ازت پرسیدم کجا بودی؟!
+یادت نمیاد؟ تو اونی بودی که منو پس زد.
درسته خودش بود که پسش زده بود و حالا چه گستاخانه خودش خواستارش بود هنوزم دستش گره یقه تهیونگ بود و سعی میکرد توی گرانش چشمهای مرد گیر نکنه .تموم تنش خواستن رو فریاد میزد و میخواست به مرد نشون بده حالا چقدر میخوادش پس افکارش رو خاموش کرد و پسشون زد
+گفتی برای داشتنم دنیارو به اتیش میکشی
چشم هاشون بدون تردید تموم اجزای صورت هم رو میکاویدن سلول به سلول و ذره به ذره و دراخر روی لب های هم متوقف میشدن و این چرخه دوباره و دوباره تکرار میشد
-بدون ذره ای تردید
حرف تهیونگ به قدری محکم بود که تپش های هانا رو به حدش رسوند و دختر با خودش فکر کرد الان واقعا با این حجم از تنش زندست؟ همو میخواستن و شدتش رو تموم جنگل میتونست حس کنه هانا بزاق جمع شدش رو فرو داد جاذبه از همیشه بیشتر شده بود و مرکزش لب های دیگری بود اما هیچکدوم قدمی بر نمیداشتن تا زمانی که دختر لب باز کرد و بدن تهیونگ رو به اتیش کشید
+پس بیا با هم توی این اتیش بسوزیم
-گفتی منو نمیخوای
+اشتباه کردم.
-گفتی من برات نحسم.
-پس من میخوام نحس ترین آدم دنیا باشم.
تهیونگ ابروشو بالا داد میتونست خواستن رو توی چشم های براق دختر ببینه و خودش هم داشت دیوونه میشد اما میخواست ببینه دختر تا کجا براش پیش میره
نفس هاشون با هم برخورد میکردن و تهیونگ جوری که انگار تازه به اکسیژنش رسیده باشه دم هاشو عمیق تر از همیشه میگرفت. اوه پس منتظرش بوده باید چی میگفت؟ میگفت مشغول سلاخی کردن مردم بودم تا دردی که بهم دادی رو فراموش کنم اما حالا که بهت رسیدم عین ماهی شدم که به دریاش رسیده؟ چیزی رو درون چشمهای دختر میدید که قبلا وجودش رو فقط حس کرده بود حس میکرد میفهمید که این هنر خودشه و حالا داره اثری که گذاشته رو دریافت میکنه این هانایی بود که میخواست ببینه و به خاطرش حاضر بود تموم دنیا رو به اتیش بکشه با شیفته ترین حالت ممکن جواب داد
- چقدر دلم برای این لحن گستاخت تنگ شده بود.
+ازت پرسیدم کجا بودی؟!
+یادت نمیاد؟ تو اونی بودی که منو پس زد.
درسته خودش بود که پسش زده بود و حالا چه گستاخانه خودش خواستارش بود هنوزم دستش گره یقه تهیونگ بود و سعی میکرد توی گرانش چشمهای مرد گیر نکنه .تموم تنش خواستن رو فریاد میزد و میخواست به مرد نشون بده حالا چقدر میخوادش پس افکارش رو خاموش کرد و پسشون زد
+گفتی برای داشتنم دنیارو به اتیش میکشی
چشم هاشون بدون تردید تموم اجزای صورت هم رو میکاویدن سلول به سلول و ذره به ذره و دراخر روی لب های هم متوقف میشدن و این چرخه دوباره و دوباره تکرار میشد
-بدون ذره ای تردید
حرف تهیونگ به قدری محکم بود که تپش های هانا رو به حدش رسوند و دختر با خودش فکر کرد الان واقعا با این حجم از تنش زندست؟ همو میخواستن و شدتش رو تموم جنگل میتونست حس کنه هانا بزاق جمع شدش رو فرو داد جاذبه از همیشه بیشتر شده بود و مرکزش لب های دیگری بود اما هیچکدوم قدمی بر نمیداشتن تا زمانی که دختر لب باز کرد و بدن تهیونگ رو به اتیش کشید
+پس بیا با هم توی این اتیش بسوزیم
-گفتی منو نمیخوای
+اشتباه کردم.
-گفتی من برات نحسم.
-پس من میخوام نحس ترین آدم دنیا باشم.
تهیونگ ابروشو بالا داد میتونست خواستن رو توی چشم های براق دختر ببینه و خودش هم داشت دیوونه میشد اما میخواست ببینه دختر تا کجا براش پیش میره
- ۵.۶k
- ۲۵ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط