۸ پارت ۱۱

جیمین: داشت آشپزی میکرد که از پشت بغلش کردم

ا٫ت ویو
بعد از اینکه با نامجون صحبت کردم رفتم تو آشپز خونه تا براشون یه نوشیدنی خوشمزه و خنک درست کنم که کل خستگی از تنشون در بره یکم با خودم فکر کردم که چی براشون درست کنم که یادم اومد وقتی من و جونگ کوک بچه بودیم مامان بزرگم همیشه وقتی تابستون بود و کوک با خانوادش میومد فرانسه همیشه برامون شربت خوشمزه با میوه درست میکر هعیییی یادش بخیر همینو درست میکنم

ا٫ت: داشتم میوه هارو پوست میکندم که دستایی رو دور‌ کمرم حس کردم و سریع برگشتم ولی

جیمین: وقتی‌ برگشت نتونستم جلوی خودمو بگیرم و یه بوسه روی گونه ظریفش زدم که تعجب کرد

ا٫ت: آمممم جیمین چیکار میکنی؟ (تعجب ولی با ادب)

ذهن جیمین: باید یجوری جمش کنم

جیمین: ببخشید اولش میخواستم فقط بغلت کنم ولی خوب چون نزدیک بودم اون اتفاق افتاد ببخشید (حول شده)

ا٫ت: آاااا نه نه اشکالی نداره

ذهن ا٫ت: میدونم میخواد جمش کنه ولی ولش کن دنبال هاشیه نیستم

جیمین: میگم داشتی چیکار میکردی؟

ا٫ت: هااا هیچی داشتم براتون نوشیدنی درست میکردم

ذهن جیمین: واااااای خدا قلبم چه فرشته ایه

جیمین: نمیخواد ضحمت بکشی ا٫تی نیاز نیست اصلا چرا میخوای برامون نوشیدنی درست کنی ها؟خودتم خسته ای

ا٫ت: نه بابا ضحمت چی راستش دیدم خسته از تمرین برگشتین تابستونم هست یه شربت درست کنم باهم بخوریم

جیمین: دستت درد نکنه ممنون ولی خودتو خسته نکنیا

ا٫ت: باشه خیالت راحت تو برو استراحت کن
(مهربون)

(بچه ها دلم یه زن عین ا٫ت خواست😂😂)

ا٫ت ویو
بعد دقیقا چهل دقیقه نوشیدنی هارو درست کردم و تزیین کردم و گذاشتم تو سینی تا براشون ببرم

(اسلاید بعد نوشیدنی ها)

ا٫ت: دونه دونه باسینی بردم براشون (نمیدونم فهمیدین یا نه ولی دیدین تو خواستگاری چجوری چایی میبرن اونجوری)

جیهوپ ویو
داشتیم با اعضا صحبت میکردیم که دیدیم ا٫ت برامون نوشیدنی درست کره و داره میاره خییییلی خوشحال شدم واقعا کنجکاو بودم آشپزی بلده یا نه

کوک: وایسا ببینم ا٫تی این.......

ا٫ت: این دقیقا خودشه (خنده)

کوک: واااااااای باورم نمیشههههه (ذوق سگی)

(کوک دوید و ا٫ت رو محکم بغل کرد و چرخوند)

ا٫ت: آی بسه دیگه سرم گیج رفت (خنده)

ا٫ت ویو
منو گذاشت پایین رفتم نشستم رو مبل که دیدم بقیه اعضا دارن با تعجب نگاهمون میکنن راستش با نگاه شیش تا پسر یکم‌معضب شدم

کوک: بچه ها من و ا٫ت وقتی بچه بودیم تابستونا من با خوانوادم همیشه میرفتیم یه مدت فرانسه و اونجا خونه ا٫ت اینا تو پاریس میرفتیم یادمه همیشه که بازی میکردیم و مامان بزرگش همیشه ازینا برامون درست میکرد

نامجون...................

خماری😁
اگر پارت بعدی رو میخواید
حتما تو کامنتا بگید
میدونید دوستون دارم بای👋🏻😘
دیدگاه ها (۲)

۸ پارت ۱۲

۸ پارت ۱۳

۸ پارت ۱۰

۸ پارت ۹

پارت ۹۶ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۹۲ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط